p13💕
p13💕
ات. خودشه
بادیگارد . باید بریم خانم تا یه ساعت دیگه بار میاد
ات. وقتی برگشتیم بهش فک میکنم حالا بریم
رفتیم تو ماشین و به بندر رسیده بودیم پنج دقیقه بود که کشتی اومده بود داشتن بار رو چک میکردن
ات. حالا
فلیکس فنس رو چید و بادیگاردا اونارو بیهوش کردن فلیکسم اومد درو باز کرد
ات. الان میام
پروانه رو روی دیوار کشیدم و با فلیکس رفتیم تو بادیگاردا با جین رفتن اتاق تا دوربین هارو هک کنه
جین. تموم شد
ات. خوبه
یه بادیگارد در اتاق جیمین رو بست
نامجون. من و شوگا بالاییم
بالا رو نگاه کردم روی دوتا ساختمون بودن
ات. خوبه
بقیه ی بادیگاردا و هیوجین افرادشو کشتن و به ما ملحق شدن هوسوک رو هم آوردیم و دو تا بادیگارد زخمیمون رو برد
دو تا بادیگارد هم رفتن و جیمین رو آوردن
اسپیکرم رو روشن کردم
ده تا بادیگارد از پشت دورش حلقه زدن و جلوش که ما بودیم باز بود راه فراری نداشت ولش کردن که صورتشو بالا اورد
حس کردم قلبم از کار افتاد خاطراتمون جلوی چشمم میچرخیدن و صدای خندش توی گوشم پلی میشد چشمامو بستم و سعی کردم با به یاد آوردن روزی که به منو بچم توهین کرد و ترکش کردم رو به یاد بیاریم و احساساتم رو سرکوب کنم یهو بی حس شدم و اسلحم رو روش نشونه گرفتم
ات. انتظار نداشتی کسی بهت حمله کنه نه؟
جیمین. تو کی هستی عوضیی
ات. اوممم چطوره بگم کسی که جرات حمله بهت رو داره
جیمین. جرات؟تو یه بزدلی وگرنه صورتتو نشون میدادی
ات. او او تند نرو با این شرایط به راحتی میتونم بکشمت ولی من قرار نیست بکشمت .... قراره انتقام بگیرم و عذابت بدم طوری که خودت آرزوی مرگ کنی
جیمین.....
ات. اوم خوبه ساکت شدی ... چطوره بشینیم و حرف بزنیم تا وقتی که محمولت رو کامل جا به جا کنم هوم؟
دوتا صندلی آوردن و نشستیم رو به روی هم
ات. از زنت چخبر بعد مرگ بچتون شنیدم هیچ اهمیتی به حالش ندادی و بی فکر حرف زدی
ات. حتما زن بیچاره آواره ی کوچه و خیابونه
جیمین. خفه شوووو
ات. عام یا بهتره بگم خودت چطوری؟البته تو یه عوضیه بی وجدانی که قطعا گم و گور شدن زنت برات اهمیت نداره حتی اگه مرده باشه تو با خیال راحت داری زندگیتو میکنی
جیمین. گفتم خفه شو عوضیییییییییی*داد
جیمین. *آروم شدن و گریه.... من عاشقشم
ات. آها واسه همون بهش گفتی یکی دیگه میسازیم از فکرش دربیا .... لابد عصباب بازیه اگه گم شد یکی دیگه بخری
جیمین. تو هیچی نمیدونییییئ
ات. پس بگو بدونیم
جیمین. *نفس عمیق.... چندین ماه از مرگ بچمون گذشته بود اون همچنان گریه میکرد و حرف نمیزد و چیزی نمیخورد منم اوایل اینطور بودم ولی تا کی؟با گریه و چیزی نخوردن اون برنمیگرده من هنوزم غم اون بچه رو دارم ولی نمیشه که بعد مدت طولانی همچنان خودتو اذیت کنی براش .....
ات. خودشه
بادیگارد . باید بریم خانم تا یه ساعت دیگه بار میاد
ات. وقتی برگشتیم بهش فک میکنم حالا بریم
رفتیم تو ماشین و به بندر رسیده بودیم پنج دقیقه بود که کشتی اومده بود داشتن بار رو چک میکردن
ات. حالا
فلیکس فنس رو چید و بادیگاردا اونارو بیهوش کردن فلیکسم اومد درو باز کرد
ات. الان میام
پروانه رو روی دیوار کشیدم و با فلیکس رفتیم تو بادیگاردا با جین رفتن اتاق تا دوربین هارو هک کنه
جین. تموم شد
ات. خوبه
یه بادیگارد در اتاق جیمین رو بست
نامجون. من و شوگا بالاییم
بالا رو نگاه کردم روی دوتا ساختمون بودن
ات. خوبه
بقیه ی بادیگاردا و هیوجین افرادشو کشتن و به ما ملحق شدن هوسوک رو هم آوردیم و دو تا بادیگارد زخمیمون رو برد
دو تا بادیگارد هم رفتن و جیمین رو آوردن
اسپیکرم رو روشن کردم
ده تا بادیگارد از پشت دورش حلقه زدن و جلوش که ما بودیم باز بود راه فراری نداشت ولش کردن که صورتشو بالا اورد
حس کردم قلبم از کار افتاد خاطراتمون جلوی چشمم میچرخیدن و صدای خندش توی گوشم پلی میشد چشمامو بستم و سعی کردم با به یاد آوردن روزی که به منو بچم توهین کرد و ترکش کردم رو به یاد بیاریم و احساساتم رو سرکوب کنم یهو بی حس شدم و اسلحم رو روش نشونه گرفتم
ات. انتظار نداشتی کسی بهت حمله کنه نه؟
جیمین. تو کی هستی عوضیی
ات. اوممم چطوره بگم کسی که جرات حمله بهت رو داره
جیمین. جرات؟تو یه بزدلی وگرنه صورتتو نشون میدادی
ات. او او تند نرو با این شرایط به راحتی میتونم بکشمت ولی من قرار نیست بکشمت .... قراره انتقام بگیرم و عذابت بدم طوری که خودت آرزوی مرگ کنی
جیمین.....
ات. اوم خوبه ساکت شدی ... چطوره بشینیم و حرف بزنیم تا وقتی که محمولت رو کامل جا به جا کنم هوم؟
دوتا صندلی آوردن و نشستیم رو به روی هم
ات. از زنت چخبر بعد مرگ بچتون شنیدم هیچ اهمیتی به حالش ندادی و بی فکر حرف زدی
ات. حتما زن بیچاره آواره ی کوچه و خیابونه
جیمین. خفه شوووو
ات. عام یا بهتره بگم خودت چطوری؟البته تو یه عوضیه بی وجدانی که قطعا گم و گور شدن زنت برات اهمیت نداره حتی اگه مرده باشه تو با خیال راحت داری زندگیتو میکنی
جیمین. گفتم خفه شو عوضیییییییییی*داد
جیمین. *آروم شدن و گریه.... من عاشقشم
ات. آها واسه همون بهش گفتی یکی دیگه میسازیم از فکرش دربیا .... لابد عصباب بازیه اگه گم شد یکی دیگه بخری
جیمین. تو هیچی نمیدونییییئ
ات. پس بگو بدونیم
جیمین. *نفس عمیق.... چندین ماه از مرگ بچمون گذشته بود اون همچنان گریه میکرد و حرف نمیزد و چیزی نمیخورد منم اوایل اینطور بودم ولی تا کی؟با گریه و چیزی نخوردن اون برنمیگرده من هنوزم غم اون بچه رو دارم ولی نمیشه که بعد مدت طولانی همچنان خودتو اذیت کنی براش .....
۴.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.