p12💕
p12💕
ات. بده به من
داد منم لباس مشکی اسپرت پوشیدم که نفهمه خانمم و نقاب زدم و اسپیکر تغییر صدا رو زیرش گذاشتم و نقاب رو بالا دادم اسپری رو توی کوله پشتیم گذاشتم و رفتم پایین
ات. آماده این
همه. بله
ات. خوبه
اسپیکر رو روشن کردم و حرف زدم
ات. صدام مشخصه؟
فلیکس. نه
ات. عالیه ... وقت رفتنه
یه قدم که برداشتم یهو چشام تار شد و یه سری صدا تو گوشم پخش شد دستامو رو گوشام گذاشتم و چشمامو بستم و روی زانو هام افتادم
(همونطور که یادتونه اول فصل دو یه خاطره از عشق بچگی وجود داشت ... ات فک میکرد تمام خاطرات رو یادش اومده ولی بعد یهو یه خاطره ی ناواضح از کودکی یادش اومد پس یعنی ات بچگیش رو بیاد نداره و داره یه شخص رو به یاد میاره که جلوتر میفهمیم )
فلش بک به کودکی
_ (این همون عشق بچگیه که نمیشناسیم)
_دستتو بده
ات. چرا
_میخوام یه چیزی بهت بدم
دستمو جلو بردم که یه گردنبند ماه توی دستم گذاشت
ات. خیلی قشنگههه .. ولی انگار نصفست
_اوهوم نصف دیگش با منه
گردنشو که گردنبند خورشید روش نمایان بود نشون داد
_این نصف دیگشه تو هم اونو بنداز گردنت
ات. مرسیییی
برام بستش
_اینطوری هر موقع که همو گم کردیم یا جدا شدیم با اینا میتونیم همو پیدا کنیم
ات. اما کلی ازین گردنبندا شبیه ما هست
_پشت گردنبند اسمامون هک شده و کنارش ~ این علامته پس هیچکی مثل مال مارو نداره
ات. هوممم
&(شخص دومی که قراره بشناسیمش ولی مشخص نیست کیه)
&چیکار میکنین بیایین دیگهه میخواییم با کوک بازی کنیمم
ات. الان میاییم....... (نقطه چین یعنی صداش میکنه ولی تو خاطرات واضح نیست که چی میگه)
پایان فلش بک
ات. اخخخخخخخ
هوسوک . خوبی اتتتت همش صدات کردیم نشنیدییی
فلیکس. جون به لبمون کردی خوبی تووو
ات. فلیکس
فلیکس. بله چیزی شده
ات. یادته اوایل که تو خونه بودیم افتادم زمین و یه خاطره یادم اومد
فلیکس. خب
نامجون. چییییی
جین. مگه همه ی خاطراتتو به یاد نیووردییی
ات. خاطرات کودکیم رو نه
ات رو به فلیکس. یه خاطره ی دیگه یادم اومد
فلیکس. اینبار چی بودد
ات. دوتا پسر ..... یکیشون همون عشق بچگیم بود و یکی دیگرو صدا زدم اما .... اما اسمی که صدا زدم رو یادم نمیاد نمیدونم چی صداش زدم واضح نبود
فلیکس. و اونجا چی شد
ات. اون پسر که عشقم بود بهم یه گردنبند ماه داد که نصف دیگش که خورشید بود تو گردن خودش بود.... گفت هر موقع همو گم کردیم با این گردنبندا پیدا میکنیم
هیوجین. اما هزارتا گردنبند اون شکلی حتما هست
ات. دقیقا همینو ازش پرسیدم و اون .......
سریع دوییدم طبقه ی بالا و توی جعبه گردنبند رو اوردم و رفتم پیششون ... نمیخواستم پشت گردنبند رو نگاه کنم اما مجبور بودم
ات. بهم گفت پشت گردنبند اسمامون با علامت ~ نوشته شده
گردنبند رو برگردوندم .... و ..... اره ا.. اون علامت و اسمم بود
ات. بده به من
داد منم لباس مشکی اسپرت پوشیدم که نفهمه خانمم و نقاب زدم و اسپیکر تغییر صدا رو زیرش گذاشتم و نقاب رو بالا دادم اسپری رو توی کوله پشتیم گذاشتم و رفتم پایین
ات. آماده این
همه. بله
ات. خوبه
اسپیکر رو روشن کردم و حرف زدم
ات. صدام مشخصه؟
فلیکس. نه
ات. عالیه ... وقت رفتنه
یه قدم که برداشتم یهو چشام تار شد و یه سری صدا تو گوشم پخش شد دستامو رو گوشام گذاشتم و چشمامو بستم و روی زانو هام افتادم
(همونطور که یادتونه اول فصل دو یه خاطره از عشق بچگی وجود داشت ... ات فک میکرد تمام خاطرات رو یادش اومده ولی بعد یهو یه خاطره ی ناواضح از کودکی یادش اومد پس یعنی ات بچگیش رو بیاد نداره و داره یه شخص رو به یاد میاره که جلوتر میفهمیم )
فلش بک به کودکی
_ (این همون عشق بچگیه که نمیشناسیم)
_دستتو بده
ات. چرا
_میخوام یه چیزی بهت بدم
دستمو جلو بردم که یه گردنبند ماه توی دستم گذاشت
ات. خیلی قشنگههه .. ولی انگار نصفست
_اوهوم نصف دیگش با منه
گردنشو که گردنبند خورشید روش نمایان بود نشون داد
_این نصف دیگشه تو هم اونو بنداز گردنت
ات. مرسیییی
برام بستش
_اینطوری هر موقع که همو گم کردیم یا جدا شدیم با اینا میتونیم همو پیدا کنیم
ات. اما کلی ازین گردنبندا شبیه ما هست
_پشت گردنبند اسمامون هک شده و کنارش ~ این علامته پس هیچکی مثل مال مارو نداره
ات. هوممم
&(شخص دومی که قراره بشناسیمش ولی مشخص نیست کیه)
&چیکار میکنین بیایین دیگهه میخواییم با کوک بازی کنیمم
ات. الان میاییم....... (نقطه چین یعنی صداش میکنه ولی تو خاطرات واضح نیست که چی میگه)
پایان فلش بک
ات. اخخخخخخخ
هوسوک . خوبی اتتتت همش صدات کردیم نشنیدییی
فلیکس. جون به لبمون کردی خوبی تووو
ات. فلیکس
فلیکس. بله چیزی شده
ات. یادته اوایل که تو خونه بودیم افتادم زمین و یه خاطره یادم اومد
فلیکس. خب
نامجون. چییییی
جین. مگه همه ی خاطراتتو به یاد نیووردییی
ات. خاطرات کودکیم رو نه
ات رو به فلیکس. یه خاطره ی دیگه یادم اومد
فلیکس. اینبار چی بودد
ات. دوتا پسر ..... یکیشون همون عشق بچگیم بود و یکی دیگرو صدا زدم اما .... اما اسمی که صدا زدم رو یادم نمیاد نمیدونم چی صداش زدم واضح نبود
فلیکس. و اونجا چی شد
ات. اون پسر که عشقم بود بهم یه گردنبند ماه داد که نصف دیگش که خورشید بود تو گردن خودش بود.... گفت هر موقع همو گم کردیم با این گردنبندا پیدا میکنیم
هیوجین. اما هزارتا گردنبند اون شکلی حتما هست
ات. دقیقا همینو ازش پرسیدم و اون .......
سریع دوییدم طبقه ی بالا و توی جعبه گردنبند رو اوردم و رفتم پیششون ... نمیخواستم پشت گردنبند رو نگاه کنم اما مجبور بودم
ات. بهم گفت پشت گردنبند اسمامون با علامت ~ نوشته شده
گردنبند رو برگردوندم .... و ..... اره ا.. اون علامت و اسمم بود
۳.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.