تق تق
تق تق
ات:بیا
تهیونگ: بیا بریم
ات: تو کی هستی
ته: فقط بیا بریم میفهمی
ات: گمـشو از اتاقـــم بیرون
بابای ات میاد و یه سیلی به ات میزنه
بابا: با آقای تهیونگ اینطوری حرف نزن
ات: هق...هق
تهیونگ دست بابای ات رو میگیره و میگه
ته: یه دفعه دیگه به ات دست بزنی
میکشمت
بابا: بـبخشیدـ
ته: ات پاشو برم
ات بلند میشه با تهیونگ به سمت در میره
ته و ات سوار ماشین شدن
چند دقیقه اول سوکت بود تا اینکه ات سر
صحبت رو باز کرد
ات:تو کی هستی
ته: من شوهر ایندتم
ات: ولی من نمیخوام با تو ازدواج کنم
ته: چه بخوای چه نخوای همینه که هست منم
نمیخوام باهات ازدواج کنم
ات؛ پس به بابام بگو منو نمیخوای
ته:اونوقت من به بابام چی بگم
ات:مگه تو هم اجباری ازدواج میکنی
ته: اره ....من خودم دوست دختر دادم
میخواستم با اون ازدواج کنم که تو اومدی
ات: ببخشید
ته: برای چی
ات: اینکه ازدواجتونو خراب کردم
ته: خوبهـ که خودتمـ اینو میدونی
ات: تو هم زندگی منو خراب کردی
ته: عهــ اوهومــــ
ات: مسخره
ته: ۱ـ این حرفتو نادیده میگیرم ۲ـ مگه زندگی
داشتی که من خرابش کنم
ات: هقـ همینه که به اجبار ازدواج میکنم هقـ
خودش خراب کردن زندگیه
رسیدن عمارت خانواده ته
ته: پیاده شو
تق تق
خدمتکار: سلام اقا بفرماید سلام خانم
ته و ات اومدن خونه
جینا خواهر ته هست
ویو جینا
داداش ته با زنش اومد رفتم پایین
(جینا رو ج مینویسم )
ج: سلام زن داداش
ته: باهاش حرف نزن
ج: چرا
تخ: چراش به خودم مربوطه
جینا دستشو برای ات تکون میده👋🏻
ات خواست دستشو تکون بده که ته گفت :
نه
مامان و بابای ته اومدن پیش ته: سلام پسرم
عروسمون کجاست ؟
ته: اینجا
ته دست ات رو میگیره و با خودش به اتاقش میبره
#brs1army7
ات:بیا
تهیونگ: بیا بریم
ات: تو کی هستی
ته: فقط بیا بریم میفهمی
ات: گمـشو از اتاقـــم بیرون
بابای ات میاد و یه سیلی به ات میزنه
بابا: با آقای تهیونگ اینطوری حرف نزن
ات: هق...هق
تهیونگ دست بابای ات رو میگیره و میگه
ته: یه دفعه دیگه به ات دست بزنی
میکشمت
بابا: بـبخشیدـ
ته: ات پاشو برم
ات بلند میشه با تهیونگ به سمت در میره
ته و ات سوار ماشین شدن
چند دقیقه اول سوکت بود تا اینکه ات سر
صحبت رو باز کرد
ات:تو کی هستی
ته: من شوهر ایندتم
ات: ولی من نمیخوام با تو ازدواج کنم
ته: چه بخوای چه نخوای همینه که هست منم
نمیخوام باهات ازدواج کنم
ات؛ پس به بابام بگو منو نمیخوای
ته:اونوقت من به بابام چی بگم
ات:مگه تو هم اجباری ازدواج میکنی
ته: اره ....من خودم دوست دختر دادم
میخواستم با اون ازدواج کنم که تو اومدی
ات: ببخشید
ته: برای چی
ات: اینکه ازدواجتونو خراب کردم
ته: خوبهـ که خودتمـ اینو میدونی
ات: تو هم زندگی منو خراب کردی
ته: عهــ اوهومــــ
ات: مسخره
ته: ۱ـ این حرفتو نادیده میگیرم ۲ـ مگه زندگی
داشتی که من خرابش کنم
ات: هقـ همینه که به اجبار ازدواج میکنم هقـ
خودش خراب کردن زندگیه
رسیدن عمارت خانواده ته
ته: پیاده شو
تق تق
خدمتکار: سلام اقا بفرماید سلام خانم
ته و ات اومدن خونه
جینا خواهر ته هست
ویو جینا
داداش ته با زنش اومد رفتم پایین
(جینا رو ج مینویسم )
ج: سلام زن داداش
ته: باهاش حرف نزن
ج: چرا
تخ: چراش به خودم مربوطه
جینا دستشو برای ات تکون میده👋🏻
ات خواست دستشو تکون بده که ته گفت :
نه
مامان و بابای ته اومدن پیش ته: سلام پسرم
عروسمون کجاست ؟
ته: اینجا
ته دست ات رو میگیره و با خودش به اتاقش میبره
#brs1army7
۱۸.۹k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.