ته دست ات رو میگیره و با خودش به اتاقش
ته دست ات رو میگیره و با خودش به اتاقش
میبره
ته : بشین
ات نشست
ته: با هیچ کدوم از افراد خونه حرف نمیزنی
بعد عروسی میبرمت عمارت خودم از این اتاق
بیرون نمیای فقط وقتایی که من هستم با
من میای بیرون پس فردا عروسیمونه من و
تو باید جوری رفتار کنیم که انگار از هم
خوشمون میاد و با علاقه ازدواج کردیم
ات: منم علاقه ای به ازدواج با تو ندادم اقای
محترم
ته: فک کردی من دوست دادم باهات ازدواج
کنم
ات: ....
تق تق
خدمتکار: اقا وقت شامه
ته: باشه....بلند شو برو لباستو عوض کن
ات: ولی من که لباس ندادم
ته: مامانت با مامانم رفتن برات لباس خریدن
ات: کی ؟
ته: نمیدونم
ات بغض کرده بود رفت لباسشو عوض کرد
ته:بیا
ات: اومدم
ته: اسمم تهیونگه پیش اونا آقا محترم صدام
نکن
ات: ب.ا...باشه
همه دور میز نشسته بودن
بابا.ت : عروس گلم پس فردا عروسیتونه خبر داری ؟
ته: بهش گفتم
مامان .ت : خب میدونی تهیونگ همه ی
همکارامون یه نوه دارن ما هم دست داریم
نوه داشته باشیم
ته: حالا ببینیم چی میشه
جینا : ات تو چرا حرف نمیزنی
ته: چون حرفی برا گفتن نداره
جینا : ایشششش
ته: ات پاشو بریم بیرون
مامان: کجا این وقت شب
ته: دوسو دارم با زنم برم بیرون مشکلیه؟
..
ات و ته رفتن سوار ماشین شدن
ات: کجا میریم
ته: یه خونه دارم میریم اونجا
ات: ....
خونه وسط جنگل اروم بود
ته: برو تو
ات: رفت توی خونه
تهیونگ هم پشت سرش رفت
ته: اینجا دوتا اتاق داره میتونی توی اتاق
دومی بخابی
فردا
ویو ات
از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ رفته بیرون
رفتم صورتمو شستم ..لباسمو عوض کردم
رفتم
آشپزخونه یه شکلات برداشتم و خوردم خیلی
گشنم نبود رفتم بیرون توی جنگل یکم قدم
زدم
پشت سرمو نگا کردم دیدم ماشین تهیونگ
جلوی دره
در زدم یه....
لایک و کامنت کنید شب پارت بعدی رو بزارم
میبره
ته : بشین
ات نشست
ته: با هیچ کدوم از افراد خونه حرف نمیزنی
بعد عروسی میبرمت عمارت خودم از این اتاق
بیرون نمیای فقط وقتایی که من هستم با
من میای بیرون پس فردا عروسیمونه من و
تو باید جوری رفتار کنیم که انگار از هم
خوشمون میاد و با علاقه ازدواج کردیم
ات: منم علاقه ای به ازدواج با تو ندادم اقای
محترم
ته: فک کردی من دوست دادم باهات ازدواج
کنم
ات: ....
تق تق
خدمتکار: اقا وقت شامه
ته: باشه....بلند شو برو لباستو عوض کن
ات: ولی من که لباس ندادم
ته: مامانت با مامانم رفتن برات لباس خریدن
ات: کی ؟
ته: نمیدونم
ات بغض کرده بود رفت لباسشو عوض کرد
ته:بیا
ات: اومدم
ته: اسمم تهیونگه پیش اونا آقا محترم صدام
نکن
ات: ب.ا...باشه
همه دور میز نشسته بودن
بابا.ت : عروس گلم پس فردا عروسیتونه خبر داری ؟
ته: بهش گفتم
مامان .ت : خب میدونی تهیونگ همه ی
همکارامون یه نوه دارن ما هم دست داریم
نوه داشته باشیم
ته: حالا ببینیم چی میشه
جینا : ات تو چرا حرف نمیزنی
ته: چون حرفی برا گفتن نداره
جینا : ایشششش
ته: ات پاشو بریم بیرون
مامان: کجا این وقت شب
ته: دوسو دارم با زنم برم بیرون مشکلیه؟
..
ات و ته رفتن سوار ماشین شدن
ات: کجا میریم
ته: یه خونه دارم میریم اونجا
ات: ....
خونه وسط جنگل اروم بود
ته: برو تو
ات: رفت توی خونه
تهیونگ هم پشت سرش رفت
ته: اینجا دوتا اتاق داره میتونی توی اتاق
دومی بخابی
فردا
ویو ات
از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ رفته بیرون
رفتم صورتمو شستم ..لباسمو عوض کردم
رفتم
آشپزخونه یه شکلات برداشتم و خوردم خیلی
گشنم نبود رفتم بیرون توی جنگل یکم قدم
زدم
پشت سرمو نگا کردم دیدم ماشین تهیونگ
جلوی دره
در زدم یه....
لایک و کامنت کنید شب پارت بعدی رو بزارم
۲۰.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.