نام فیک عشقنفرت
نام فیک: عشق/نفرت
Part: 17
+اگر ی قدم دیگه بیای جلو خودمو میندازم جلوی ماشین*داد
اونجا ماشین ها با سرعت میرفتن چون خلوت بود و تاریک.تهیونگ اهمیتی به حرف مارا نداد و تا ی قدم دیگه برداشت مارا که دید داره ی ماشین با سرعت زیاد میاد رفت جلوش اما کشید کنار، ماشین از کنار مارا رد شد و بوق بلندی زد. تهیونگ که دید مارا واقعا جدی هست سر حرفش خواست با حرف زدن ارومش کنه...
_مارا برگرد خونه کاری که میخوای بکنی اشتباهه
+اشتباهه؟ *پوزخند
+یادت رفته باهام چیکار کردی.؟، من که میدونم دردت چیه. نگران بچتی
_نخیر*بلند
+اها چه جالب پس نگران منی؟؟
تهیونگ مکث کرد و اومد جواب بده مارا سریع گفت:
+یا میزاری میرم و بهتم کاری ندارم یا خودمو میندازم جلوی ماشین و میمیرم هم من هم بچت*روی بچت تاکید کرد*
_خب باشه برو
+اگر فکر کردی با رفتنم میزارم بچت زنده بمونه کور خوندی بعد از اینکه برم سریع میرمو بچه رو سقط میکنم
_بس کن مارا*ی قدم رفت جلو
+نیا جلو خودمو میندازم جلوی ماشین ها*داد
_مارا این بچه بازیا رو تمومش کن الان ترسیدی احتمال اینکه بچه سقط شه خیلی زیاده برگرد
+هه دیدی، دیدی تا اخرشم نگران بچتی نه من*داد
_مارا با رفتنت هیچی درست نمیشه من پیدات میکنم و بازم زندانی خودم میکنم تورو. پس لج نکن برگرد من که باهات خوب شدم اما اگر بری و من بعدا پیدات کنم برات خیلی بد میشه هااا
مارا اهمیتی به حرف تهیونگ نداد و رفت جلوی ماشین که ی ماشین داشت با سرعت زیاد میومد که تهیونگ داد زد:
_لطفا کاری نکن تو بعد از اینکه خودت رو بندازی جلوی ماشین زنده میمونی اما بچه میمیره اینکار رو نکن
+از خودت بدم میاد چه برسه به بچه ای که از خون تو باشه*عصبی
+اگر قرار به این پس مهم نیست بزار بمیره
_خودت میدونی که بعدشم راه فرار نداری و اوضاعت خیلی بد میشهااا
مارا خودش رو انداخت جلوی ماشین..
ماشین تا دید یکی پرید جلو سرعتش رو کم کرد اما خب اونقدر سرعتش زیاد بود که مارا پرتش شد اونور. تهیونگ دوید سمت مارا و هی صداش میزد مارا غرق خون بود راننده ترسیده بود زنگ زد اورژانس. اورژانس هم سریع اومد و بردنش بیمارستان و راننده هم رفت بیمارستان.
ᰔᩚامیدوارم خوشتون بیادᰔᩚ
لطفا حمایتش کنید👇🏻
https://wisgoon.com/jeon_elsa
Part: 17
+اگر ی قدم دیگه بیای جلو خودمو میندازم جلوی ماشین*داد
اونجا ماشین ها با سرعت میرفتن چون خلوت بود و تاریک.تهیونگ اهمیتی به حرف مارا نداد و تا ی قدم دیگه برداشت مارا که دید داره ی ماشین با سرعت زیاد میاد رفت جلوش اما کشید کنار، ماشین از کنار مارا رد شد و بوق بلندی زد. تهیونگ که دید مارا واقعا جدی هست سر حرفش خواست با حرف زدن ارومش کنه...
_مارا برگرد خونه کاری که میخوای بکنی اشتباهه
+اشتباهه؟ *پوزخند
+یادت رفته باهام چیکار کردی.؟، من که میدونم دردت چیه. نگران بچتی
_نخیر*بلند
+اها چه جالب پس نگران منی؟؟
تهیونگ مکث کرد و اومد جواب بده مارا سریع گفت:
+یا میزاری میرم و بهتم کاری ندارم یا خودمو میندازم جلوی ماشین و میمیرم هم من هم بچت*روی بچت تاکید کرد*
_خب باشه برو
+اگر فکر کردی با رفتنم میزارم بچت زنده بمونه کور خوندی بعد از اینکه برم سریع میرمو بچه رو سقط میکنم
_بس کن مارا*ی قدم رفت جلو
+نیا جلو خودمو میندازم جلوی ماشین ها*داد
_مارا این بچه بازیا رو تمومش کن الان ترسیدی احتمال اینکه بچه سقط شه خیلی زیاده برگرد
+هه دیدی، دیدی تا اخرشم نگران بچتی نه من*داد
_مارا با رفتنت هیچی درست نمیشه من پیدات میکنم و بازم زندانی خودم میکنم تورو. پس لج نکن برگرد من که باهات خوب شدم اما اگر بری و من بعدا پیدات کنم برات خیلی بد میشه هااا
مارا اهمیتی به حرف تهیونگ نداد و رفت جلوی ماشین که ی ماشین داشت با سرعت زیاد میومد که تهیونگ داد زد:
_لطفا کاری نکن تو بعد از اینکه خودت رو بندازی جلوی ماشین زنده میمونی اما بچه میمیره اینکار رو نکن
+از خودت بدم میاد چه برسه به بچه ای که از خون تو باشه*عصبی
+اگر قرار به این پس مهم نیست بزار بمیره
_خودت میدونی که بعدشم راه فرار نداری و اوضاعت خیلی بد میشهااا
مارا خودش رو انداخت جلوی ماشین..
ماشین تا دید یکی پرید جلو سرعتش رو کم کرد اما خب اونقدر سرعتش زیاد بود که مارا پرتش شد اونور. تهیونگ دوید سمت مارا و هی صداش میزد مارا غرق خون بود راننده ترسیده بود زنگ زد اورژانس. اورژانس هم سریع اومد و بردنش بیمارستان و راننده هم رفت بیمارستان.
ᰔᩚامیدوارم خوشتون بیادᰔᩚ
لطفا حمایتش کنید👇🏻
https://wisgoon.com/jeon_elsa
- ۲۷۴
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط