میگفت مامان بزرگم سالش بود

میگفت مامان بزرگم ۷۰ سالش بود
و دیگه الزایمر گرفته بود؛
یه روز عکس عروسی خودشو روی دیوار دید و گفت:
«این زنه کیه که آرش منو بغل کرده؟!»
خودش رو فراموش کرده بود ،
ولی بابابزرگم رو نه ...
عشق یه همچین چیزیه ..!
دیدگاه ها (۷)

میدانی ...غمگین ترین نوع دوست داشتن این است؛که بگویی سلام، خ...

هوا ، هوای سرپیچی از دستورات الهیه 🍻

حالا که نیستمپیراهنم را اتو بزندکمه‌هایم را ببندکفش‌هایم را ...

إنقدر همیشه جلوی چشمت بودم ،که هیچوقت منو ندیدی ...مثل کمد د...

*وقتی طرفدارشون بودی و کل عکساش را روی دیوار اتاقت زدی ولی ی...

سناریو وقتی نصف شب از کمپانی میان و میبینن

پارت۴ نامی. آره چه خواهشی؟هیچی....... بیخیالنامی. بگو ببینم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط