نقدر همیشه جلوی چشمت بودم

إنقدر همیشه جلوی چشمت بودم ،
که هیچوقت منو ندیدی ...
مثل کمد دیواری گوشه اتاقت ...
یا ترمز دستی ماشینی که هر روز سوار میشی ...
حتی اون صندلی چوبی کافه ی کنار محل کارت ...
من کنار تو یه جسم ساکن و بی حرکت بودم ،
که هر چقدرم نادیده گرفتیش سعی کرد قوی بمونه ....
سعی کرد کهنه نشه ، از مُد نیوفته ، نشکنه ...
ترک برنداشت ، به امید اینکه یه روز
از نگاهت بخونه که دلت نمیخواد از پیشت بره ...
یا یه جوری بهش بفهمونی که قدر بودنشو میدونی ،
هر چقدرم که با کیفیت تر از اون دور و برت زیاد باشه ...
اما تا حالا کی دیده که یه آدمی از کمدی که لباساشو نگه میداره تشکر کنه .‌‌..!!!
کی قدر ترمز دستی ماشینشو دونسته ...!!!
کی به صندلی کافه گفته :
ممنون که نذاشتی خسته شم ..‌.!!!

"هیشکی"

«همیشه بودنِ» بعضی آدما ،
باعث میشه یادت نیاد زندگی بدون اونا چه شکلی بوده ...
ولی اگه نباشن ، تا ابد یه جای خالی بزرگ
گوشه اتاق و کافه محل کار آزارت میده ...
دیدگاه ها (۱)

حالا که نیستمپیراهنم را اتو بزندکمه‌هایم را ببندکفش‌هایم را ...

میگفت مامان بزرگم ۷۰ سالش بود و دیگه الزایمر گرفته بود؛ یه ر...

تمام پائیز بوی جمعه می دهد ...و تمام روز ها ، طعم غروب ...و ...

پائیز بود .‌‌..آبان بود ‌.‌‌..هوا کمی تا قمستی دلگیر بود .‌‌...

تکپارتی دوباره باهم بذر عشقمون رو میکاریم …ایرپادت رو داخل گ...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

My lovely neighbor part : 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط