فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part³³
سریع در سرویس باز کرد و با صحنه روبه رو شد
با دیدن اون صحنه نفس کشیدن از یادش رفت
وقتی معشوقش با مَردی دید خون به مغزش نرسید
به سمتش رفت و مشتی به صورت مَرد کوبید
روی زمین افتاد
جئون دست بردار نبود
پشت سر هم بهش مشت میزد که دیگه از حال رفت
اشک در چشماش حلقه بسته بود ولی جلوشو گرفته بود تا سرازیر نشه
از روی مَرد بلند شد دیگه جونی براش نمونده بود ولی جئون هنوز آروم نگرفته بود
فکر داره بهش خیانت میکنه ولی اصلا اونجور که توی ذهنش تصور میکرد نبود
به سمت برگشت
چشمان اشکی دختر و چشمان خشمگین پسر با هم متضاد بدی داشتن
به سمتش رفت
مچ دستش گرفت و محکم فشار داد
" داشتی چه غلطی میکردی (داد) "jk
بعض داشت گلوشون خفه میکرد ولی اشک نمیریخت ، با صدای لرزون جواب داد
" جونگکوک بخدا ... من کاری نکردم "a.t
" میدونم چیکارت کنم "jk
دست کشید و به بیرون رفتن
سوار ماشین شد
پاشو روی گاز گذاشت و حرکت کرد
نزدیک بود تصادف کنه ولی هنوز برای مرگ زود بود
به عمارت رسیدن
وارد عمارت شدن
سریع به طبقهای بالا رفت دختر روی زمین پرت کرد
از روی زمین بلند شد
" جونگکوک بخدا اونطوری که فکر میکنی نیست "a.t
" خفه شو ا.ت خفه شو "jk
کتش در آورد روی زمین پرت کرد
" تو نمیزاری من بهت دست بزنم بعد میری با یکی دیگه هاااا ... "jk
" جونگکوک بخدا ... "a.t
" خفه شو ... بلای سرت بیارم که تا عمرم داره دیگه از این غلطا نکنی "jk
کرواتش در آورد و دختر روی تخت پرت کرد
روش خیمه زد
" جونگکوک م... "a.t
نزاشت ادامه حرفشو بزنه و لباشو روی لب های دختر کوبید
به بقدری وحشیانه مک میزد که طعم خون روی تو دهنش حس کرد
با کم آوردن نفس ازش جدا شد
part³³
سریع در سرویس باز کرد و با صحنه روبه رو شد
با دیدن اون صحنه نفس کشیدن از یادش رفت
وقتی معشوقش با مَردی دید خون به مغزش نرسید
به سمتش رفت و مشتی به صورت مَرد کوبید
روی زمین افتاد
جئون دست بردار نبود
پشت سر هم بهش مشت میزد که دیگه از حال رفت
اشک در چشماش حلقه بسته بود ولی جلوشو گرفته بود تا سرازیر نشه
از روی مَرد بلند شد دیگه جونی براش نمونده بود ولی جئون هنوز آروم نگرفته بود
فکر داره بهش خیانت میکنه ولی اصلا اونجور که توی ذهنش تصور میکرد نبود
به سمت برگشت
چشمان اشکی دختر و چشمان خشمگین پسر با هم متضاد بدی داشتن
به سمتش رفت
مچ دستش گرفت و محکم فشار داد
" داشتی چه غلطی میکردی (داد) "jk
بعض داشت گلوشون خفه میکرد ولی اشک نمیریخت ، با صدای لرزون جواب داد
" جونگکوک بخدا ... من کاری نکردم "a.t
" میدونم چیکارت کنم "jk
دست کشید و به بیرون رفتن
سوار ماشین شد
پاشو روی گاز گذاشت و حرکت کرد
نزدیک بود تصادف کنه ولی هنوز برای مرگ زود بود
به عمارت رسیدن
وارد عمارت شدن
سریع به طبقهای بالا رفت دختر روی زمین پرت کرد
از روی زمین بلند شد
" جونگکوک بخدا اونطوری که فکر میکنی نیست "a.t
" خفه شو ا.ت خفه شو "jk
کتش در آورد روی زمین پرت کرد
" تو نمیزاری من بهت دست بزنم بعد میری با یکی دیگه هاااا ... "jk
" جونگکوک بخدا ... "a.t
" خفه شو ... بلای سرت بیارم که تا عمرم داره دیگه از این غلطا نکنی "jk
کرواتش در آورد و دختر روی تخت پرت کرد
روش خیمه زد
" جونگکوک م... "a.t
نزاشت ادامه حرفشو بزنه و لباشو روی لب های دختر کوبید
به بقدری وحشیانه مک میزد که طعم خون روی تو دهنش حس کرد
با کم آوردن نفس ازش جدا شد
۱۶.۹k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.