داشتم به نامه یِ یک سرباز
داشتم به نامه یِ یک سرباز
فکر میکردم که وسطِ جنگِ جهانی
برای معشوقه اش نوشته:
ایزابلِ عزیزم
چه از اینجا جانِ سالم به در ببرم
و چه گلوله ای مغزم را متلاشی کند
همیشه دوستت دارم!
نامه را گذاشت داخلِ جیبِ لباس اش
سرش را که از خاکریز بیرون آورد
گلوله ای قلب و نامه اش را
با همدیگر شکافت...
و من هنوز دارم به ایزابل فکر میکنم
به نامه ای که هرگز به دستَش نرسید!
فکر میکردم که وسطِ جنگِ جهانی
برای معشوقه اش نوشته:
ایزابلِ عزیزم
چه از اینجا جانِ سالم به در ببرم
و چه گلوله ای مغزم را متلاشی کند
همیشه دوستت دارم!
نامه را گذاشت داخلِ جیبِ لباس اش
سرش را که از خاکریز بیرون آورد
گلوله ای قلب و نامه اش را
با همدیگر شکافت...
و من هنوز دارم به ایزابل فکر میکنم
به نامه ای که هرگز به دستَش نرسید!
۲۳.۲k
۰۶ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.