پارت ²
پارت ²
قسمت اول
چشماش قرمز شده بودن به چشماش زل زدم ولی ترسم از بین رفته بود یه لحظه چشممو بستم یه سری صحنه هایی از جلو چشمام رد شد چشممو باز کردم دیدم داره لبخند میزنه هولش دادم رفت عقب تر با تمام توانم شروع به دویدن کردم سمت جنگل لباسمو بالا گرفتم و فقط میدویدم چند لحظه وایساده بود با قیافه متعجب بعد غیبش زد پشت سرمو داشتم نگاه میکردم وقتی غیبش زد ترسم بیشتر شد یهو دیدم جلوم ظاهر شد وایسادم به عقب اروم اروم میرفتم تند تند نفس میکشیدم نفس درست بالا نمیومد داد زدمم..
ا.ت: تو چییی هستی دقیقاا
جیمین : چرا تو مثل بقیه هیپنوتیزم نشدی؟!
ا.ت: چیی دیونه شدیی درباره چی حرف میزنی
همینطور من قدم هام به عقب بود اونم به جلو میومد پشت سرمو نگاه کردم یه تیکه چوبی رو دیدم روی زمینه که شبیه چاقوعه یه متر باهاش فاصله داشتم به حرف زدن ادامه دادم تا برسم به چوبه
جیمین : تو صورتت و اخلاقت و نگاهت منو ...اهه لعنتییییی چراا اخهه چرااا
این داد زدنش منو ترسوند افتادم روی زمین خودمو روی زمین کشیدم تا به چوب تیز برسم رسیدم بهش توی دستم گرفتم پشت لباسم اب دهنم قورت دادم
جیمین : نمیشه یه بار ببوسمت؟!
ا.ت : تو چرا رفتارات اینقدر عجیب غریبه چه جوری با اون سرعت اومدی جلوم چرا یهو چشمات قرمز شد چرا اون دختره پر خون....
اه صبر کن نکنه تو خوناشامیی؟؟
لبخندی زد اومد نزدیک و منو بلند کرد میخواستم برم عقب ولی نمیذاشت محکم منو گرفته بود با دستش دور گردنمو گرفت و صورتمو نوازش کرد یکی دستم چوب بود پشت سرم با اون یکی دستم میخواستم دستش از روی صورتم بردارم ولی نمیشد اومد لباشو بزاره رو لبام که چوب توی دستم زدم بهش صدای فرو رفتن چوب داخل بدنش رو شنیدم حتی دردی که داشت رو حس کردم دستش رو از دور گردنم برداشت دور چوب گرفت میخواست درش بیاره ولی دردی که داشت اجازه نمیداد نمیدونم چرا پشیمونم ولی ممکن بود بهم صدمه بزنه اول اروم اروم به پشت سرم داشتم میرفتم و نگاش میکردم میخواستم برم کمکش کنم ولی ممکنه منو بکشه به دویدنم ادامه دادم پشت سرمم نگاه نکردم همینطور میدویدم اشکام میریختن من ادم کش نیستمم ولی اون ادم نیس یه لحظه وایسادم پاهام توان ادامه دادن نداشتن اشکای توی چشمام میریختن پشت سرمو رو نگاه کردم و برگشتم تا جایی میتونستم دویدم تا خودمو بهش برسونم برگشتم سر جای قبلی ولی اون نبود... خونش روی زمین بود ولی نه خودش بود نه چاقو .... شروع کردم به دویدن تا جایی میتونستم تا از اونجا دور شمم وسط راه پام به ریشه یکی درختا گیر کرد و افتادم شب بود نمیتونستم درست چیزی رو ببینم نگاهی به پام کردم دیدم یکم زخمی شده کفشم از پام در اومده بود ولی ....
ادامه دارد
قسمت اول
چشماش قرمز شده بودن به چشماش زل زدم ولی ترسم از بین رفته بود یه لحظه چشممو بستم یه سری صحنه هایی از جلو چشمام رد شد چشممو باز کردم دیدم داره لبخند میزنه هولش دادم رفت عقب تر با تمام توانم شروع به دویدن کردم سمت جنگل لباسمو بالا گرفتم و فقط میدویدم چند لحظه وایساده بود با قیافه متعجب بعد غیبش زد پشت سرمو داشتم نگاه میکردم وقتی غیبش زد ترسم بیشتر شد یهو دیدم جلوم ظاهر شد وایسادم به عقب اروم اروم میرفتم تند تند نفس میکشیدم نفس درست بالا نمیومد داد زدمم..
ا.ت: تو چییی هستی دقیقاا
جیمین : چرا تو مثل بقیه هیپنوتیزم نشدی؟!
ا.ت: چیی دیونه شدیی درباره چی حرف میزنی
همینطور من قدم هام به عقب بود اونم به جلو میومد پشت سرمو نگاه کردم یه تیکه چوبی رو دیدم روی زمینه که شبیه چاقوعه یه متر باهاش فاصله داشتم به حرف زدن ادامه دادم تا برسم به چوبه
جیمین : تو صورتت و اخلاقت و نگاهت منو ...اهه لعنتییییی چراا اخهه چرااا
این داد زدنش منو ترسوند افتادم روی زمین خودمو روی زمین کشیدم تا به چوب تیز برسم رسیدم بهش توی دستم گرفتم پشت لباسم اب دهنم قورت دادم
جیمین : نمیشه یه بار ببوسمت؟!
ا.ت : تو چرا رفتارات اینقدر عجیب غریبه چه جوری با اون سرعت اومدی جلوم چرا یهو چشمات قرمز شد چرا اون دختره پر خون....
اه صبر کن نکنه تو خوناشامیی؟؟
لبخندی زد اومد نزدیک و منو بلند کرد میخواستم برم عقب ولی نمیذاشت محکم منو گرفته بود با دستش دور گردنمو گرفت و صورتمو نوازش کرد یکی دستم چوب بود پشت سرم با اون یکی دستم میخواستم دستش از روی صورتم بردارم ولی نمیشد اومد لباشو بزاره رو لبام که چوب توی دستم زدم بهش صدای فرو رفتن چوب داخل بدنش رو شنیدم حتی دردی که داشت رو حس کردم دستش رو از دور گردنم برداشت دور چوب گرفت میخواست درش بیاره ولی دردی که داشت اجازه نمیداد نمیدونم چرا پشیمونم ولی ممکن بود بهم صدمه بزنه اول اروم اروم به پشت سرم داشتم میرفتم و نگاش میکردم میخواستم برم کمکش کنم ولی ممکنه منو بکشه به دویدنم ادامه دادم پشت سرمم نگاه نکردم همینطور میدویدم اشکام میریختن من ادم کش نیستمم ولی اون ادم نیس یه لحظه وایسادم پاهام توان ادامه دادن نداشتن اشکای توی چشمام میریختن پشت سرمو رو نگاه کردم و برگشتم تا جایی میتونستم دویدم تا خودمو بهش برسونم برگشتم سر جای قبلی ولی اون نبود... خونش روی زمین بود ولی نه خودش بود نه چاقو .... شروع کردم به دویدن تا جایی میتونستم تا از اونجا دور شمم وسط راه پام به ریشه یکی درختا گیر کرد و افتادم شب بود نمیتونستم درست چیزی رو ببینم نگاهی به پام کردم دیدم یکم زخمی شده کفشم از پام در اومده بود ولی ....
ادامه دارد
۱۰.۶k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.