سناریو...دوپارتی
P2:
از مترو فاصله زیادی گرفتم..تا جایی که دیگه مترو رو نمیدیدم
ورودی مکان مورد نظرم میله های آهنی بود..درست مثل زندان!
از در ورودی وارد شدم..بوی چمن و خاک خیس شده و نم اطراف رو پر کرده بود.
بوی آرامش بخشی بود..اما کاش اونم پیشم بود!
از تپه آروم آروم بالا رفتم و قدم به قدم به زمین نگاه کردم..
دنبالش می گشتم..
راه زیادی رو طی کردم.. بالاخره دیدمش!
بدون اتلاف وقت دوییدم سمتش..
بی طاقت آغوشش بودم..طوری که توی قفسه سینش نفوذ کنم..حل شم و از بین برم
و در آخر هم اثر کوچیکی از من روی قلبش به جا بمونه!
کنارش نشستم..نمیدونم چرا..ولی هنوز صدای ضربان قلبش توی گوشم میپیچید
درست مثل اون موقعی که کنار مرداب..سرمو روی سینش میزاشتم..صدای نفس و ضربان قلبش رو با روحم لمس میکردم..گرمای تنش رو به وضوح حس میکردم، و نگاهش رو که جنون رو معنی میکرد رو میپرستیدم..
حس و حال همون لحظه برام تداعی شد!
دستی روی سنگ سرد و سفید رنگ کشیدم
دلتنگ تر از هر موقعی شدم..
اسمشو زمزمه وار صدا زدم..بلکه بشنوه: ..جی..جیمینا..
نه صدایی..نه جوابی و نه واکنشی.
گوشیم رو از توی جیب پلیورم که برای جیمین بود بیرون آوردم و باهاش تماس گرفتم
بعد از چند تا. بوق صداش رو شنیدم..البته صدای پیام تلفنیش: ا.تممممم دلم برات تنگ شدهههه الان که نمیتونم جواب بدم بیشتر دلتنگتم..ولی وایسا! زود بهت زنگ میزنم باشه؟ دوست دارمممم
و در آخر بوق های متعدد و بدون وقفه به معنا پایان تماس شنیده شدن.
دستامو روی سنگ قبر کوبیدم: جیمین. جیمینااا...جیمینم..دلتنگتم..میشه دوباره بغلم کنی بگی شوخی بوده؟
دوباره کنار گوشم آروم آروم بخندی..
دوباره قهر کنی تا بوست کنم..
میشه؟ جیمینم..میشه برگردی و دوباره مُسَکِن روحم بشی؟ بدون تو..انگار..رنگ رو از دنیا دزدیدن..روحی توی زندگیم حس نمیکنم.
میشه بگی برمیگردی؟؟
خبخبخب
اینم یه دوپارتی از جیمین شی..
منتظر حمایتم..اوکی توت فرنگیز؟
از مترو فاصله زیادی گرفتم..تا جایی که دیگه مترو رو نمیدیدم
ورودی مکان مورد نظرم میله های آهنی بود..درست مثل زندان!
از در ورودی وارد شدم..بوی چمن و خاک خیس شده و نم اطراف رو پر کرده بود.
بوی آرامش بخشی بود..اما کاش اونم پیشم بود!
از تپه آروم آروم بالا رفتم و قدم به قدم به زمین نگاه کردم..
دنبالش می گشتم..
راه زیادی رو طی کردم.. بالاخره دیدمش!
بدون اتلاف وقت دوییدم سمتش..
بی طاقت آغوشش بودم..طوری که توی قفسه سینش نفوذ کنم..حل شم و از بین برم
و در آخر هم اثر کوچیکی از من روی قلبش به جا بمونه!
کنارش نشستم..نمیدونم چرا..ولی هنوز صدای ضربان قلبش توی گوشم میپیچید
درست مثل اون موقعی که کنار مرداب..سرمو روی سینش میزاشتم..صدای نفس و ضربان قلبش رو با روحم لمس میکردم..گرمای تنش رو به وضوح حس میکردم، و نگاهش رو که جنون رو معنی میکرد رو میپرستیدم..
حس و حال همون لحظه برام تداعی شد!
دستی روی سنگ سرد و سفید رنگ کشیدم
دلتنگ تر از هر موقعی شدم..
اسمشو زمزمه وار صدا زدم..بلکه بشنوه: ..جی..جیمینا..
نه صدایی..نه جوابی و نه واکنشی.
گوشیم رو از توی جیب پلیورم که برای جیمین بود بیرون آوردم و باهاش تماس گرفتم
بعد از چند تا. بوق صداش رو شنیدم..البته صدای پیام تلفنیش: ا.تممممم دلم برات تنگ شدهههه الان که نمیتونم جواب بدم بیشتر دلتنگتم..ولی وایسا! زود بهت زنگ میزنم باشه؟ دوست دارمممم
و در آخر بوق های متعدد و بدون وقفه به معنا پایان تماس شنیده شدن.
دستامو روی سنگ قبر کوبیدم: جیمین. جیمینااا...جیمینم..دلتنگتم..میشه دوباره بغلم کنی بگی شوخی بوده؟
دوباره کنار گوشم آروم آروم بخندی..
دوباره قهر کنی تا بوست کنم..
میشه؟ جیمینم..میشه برگردی و دوباره مُسَکِن روحم بشی؟ بدون تو..انگار..رنگ رو از دنیا دزدیدن..روحی توی زندگیم حس نمیکنم.
میشه بگی برمیگردی؟؟
خبخبخب
اینم یه دوپارتی از جیمین شی..
منتظر حمایتم..اوکی توت فرنگیز؟
۲۱.۱k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.