فیک کوک
فیک کوک
خوناشام اصیل
پارت3
ویو کوک
اههههه دوباره با صدای این گنجشک ها بیدار شدم لعنت بهتون اهههه هنوزز صبحهه
اهم اهم یادم رفت معرفی کنم من جونگکوکم،جئون جونگ کوک من یک خوناشام عصیلم من با ۲تا عمو و پدربزرگم و پدرم که صبر عیوب داره و مادرم که کسی رو حرفش حرف نمیزنه و اصلا لامصب تفنگ داری برا خودش و داداش رومخم توی قصر پشت کوهای یک روستا زندگی میکنیم
روبه ساعت نگاه کردم ساعت ۸ صب بود
اخه مغز مریضم الان باید بیدار شی تازه ساعت ۶ خوابیدم اوففف بالشت رو اونوری کردم و دوباره خوابیدم
فلش بک به ساعت ۸ شب____
ویو کوک
بعد خوردن یک چیزه محکم به سرم از خواب پریدم و با عجله لب زدم:چی شده یا حضرت پشم من کیم تو کیی؟!
مامانم که جلوم دست به سینه وایستاده بود گفت:پاشو پدرصگ ۲ ساعته افتاب غروب کرده تو هنوز خوابی
اروم روی تخت نشستم و شروع کردم به کش دادن خودم که متوجه شدم لختم که مامانم گفت:این چه وعضشه چرا لخت خوابیدی ؟
گفتم:مامان غر نزن تو که میدونی نمیتونم با لباس بخوابم
مامانم عصبانی تر گفت:من غر میزنم نمک نشناس............
همینطور که مامانم با غر هاش رپ میخوند منم لباس میپوشیدم سر شبی دیوانه شدم
لباسام رو پوشیدم و به سمت میز غذا خوری تو سالن رفتم اوو پدربزرگهمه رو جمع کرده
اروم سر جام نشستم و به بقیه نگاه کردم که پدربزگ لب زد:خوب حالا که همه جمع شدید میخوام یک چیز مهم بهتون بگم
همه منتظر نگاهش کردیم که ادامه داد:همه میدونید که فرزند برگذیده ماه خوناشام دورگه اصیل و دختر پسرم جانگ سو یعنی ا.ت در بچگی وارد دنیای انسان ها شده درسته!؟
همه بله ای گفتیم که دوباره ادامه داد:هوم حالا میخوام از جونگکوک پسرم درخواست کنم نوه هم رو پیدا کنه
من با چشم هایی که اندازه دوتا کاسه شده بود به پدر بزرگ نگاه کردم که ادامه داد:پسرم کوک میدونم برات سخته اما من میخوام اخر عمری نوه رو ببینم ؛درسته که عموت و زن ه
عموت کلی تلاش کردن ولی بازم ازت خواهش میکنم پسرم
اخه مگه چقدر میتونه سخت باشه تازه کلی هم حال میده گفتم:چشم پدربزرگ هرچی شما بگید اما ،اما مطمئن نیستم بتونم پیداش کنم اما تمام تلاشم رو میکنم تا بتونم پیداش کنم
همه با خوشحال شروع به خوردن کردن راستش قبلا هم چیزی در این باره شنیده بودم درباره دختر عموم اون پدرش خوناشام اصیله و مادرش یک انسان مادر و پدرش تو انگلیس هستن بعد اون ماجرا
فلش بک به ۱۲سال پیش...........
***************************
مایل به پزیرفتن حمایاتتان
خوناشام اصیل
پارت3
ویو کوک
اههههه دوباره با صدای این گنجشک ها بیدار شدم لعنت بهتون اهههه هنوزز صبحهه
اهم اهم یادم رفت معرفی کنم من جونگکوکم،جئون جونگ کوک من یک خوناشام عصیلم من با ۲تا عمو و پدربزرگم و پدرم که صبر عیوب داره و مادرم که کسی رو حرفش حرف نمیزنه و اصلا لامصب تفنگ داری برا خودش و داداش رومخم توی قصر پشت کوهای یک روستا زندگی میکنیم
روبه ساعت نگاه کردم ساعت ۸ صب بود
اخه مغز مریضم الان باید بیدار شی تازه ساعت ۶ خوابیدم اوففف بالشت رو اونوری کردم و دوباره خوابیدم
فلش بک به ساعت ۸ شب____
ویو کوک
بعد خوردن یک چیزه محکم به سرم از خواب پریدم و با عجله لب زدم:چی شده یا حضرت پشم من کیم تو کیی؟!
مامانم که جلوم دست به سینه وایستاده بود گفت:پاشو پدرصگ ۲ ساعته افتاب غروب کرده تو هنوز خوابی
اروم روی تخت نشستم و شروع کردم به کش دادن خودم که متوجه شدم لختم که مامانم گفت:این چه وعضشه چرا لخت خوابیدی ؟
گفتم:مامان غر نزن تو که میدونی نمیتونم با لباس بخوابم
مامانم عصبانی تر گفت:من غر میزنم نمک نشناس............
همینطور که مامانم با غر هاش رپ میخوند منم لباس میپوشیدم سر شبی دیوانه شدم
لباسام رو پوشیدم و به سمت میز غذا خوری تو سالن رفتم اوو پدربزرگهمه رو جمع کرده
اروم سر جام نشستم و به بقیه نگاه کردم که پدربزگ لب زد:خوب حالا که همه جمع شدید میخوام یک چیز مهم بهتون بگم
همه منتظر نگاهش کردیم که ادامه داد:همه میدونید که فرزند برگذیده ماه خوناشام دورگه اصیل و دختر پسرم جانگ سو یعنی ا.ت در بچگی وارد دنیای انسان ها شده درسته!؟
همه بله ای گفتیم که دوباره ادامه داد:هوم حالا میخوام از جونگکوک پسرم درخواست کنم نوه هم رو پیدا کنه
من با چشم هایی که اندازه دوتا کاسه شده بود به پدر بزرگ نگاه کردم که ادامه داد:پسرم کوک میدونم برات سخته اما من میخوام اخر عمری نوه رو ببینم ؛درسته که عموت و زن ه
عموت کلی تلاش کردن ولی بازم ازت خواهش میکنم پسرم
اخه مگه چقدر میتونه سخت باشه تازه کلی هم حال میده گفتم:چشم پدربزرگ هرچی شما بگید اما ،اما مطمئن نیستم بتونم پیداش کنم اما تمام تلاشم رو میکنم تا بتونم پیداش کنم
همه با خوشحال شروع به خوردن کردن راستش قبلا هم چیزی در این باره شنیده بودم درباره دختر عموم اون پدرش خوناشام اصیله و مادرش یک انسان مادر و پدرش تو انگلیس هستن بعد اون ماجرا
فلش بک به ۱۲سال پیش...........
***************************
مایل به پزیرفتن حمایاتتان
۴.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.