رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۵
دیانا: باش
رفتم تو حموم وان داشت حمومشون ماله ماهم داشت اما من و مامانم هیچ وقت نمیتونستیم ازش استفاده کنیم وان و پر کردم نشستم آروم بدنمون میشستم بعد کار هام اومدم بیرون حوله رو پوشیدم
ارسلان: رو تخت دراز کشید بودم که از حموم اومد بیرون اما اصلا متوجه من نشد بود آروم دستمو گذاشتم رو سرش که ترسید
دیانا: ترسیدم
ارسلان: ببخشید
دیانا: ببخشید من میتونم از این سشوار و شونه استفاده کنم
ارسلان: معلومه که میتونی از این به بعد اینجا خونه توام هست
پارت ۵
دیانا: باش
رفتم تو حموم وان داشت حمومشون ماله ماهم داشت اما من و مامانم هیچ وقت نمیتونستیم ازش استفاده کنیم وان و پر کردم نشستم آروم بدنمون میشستم بعد کار هام اومدم بیرون حوله رو پوشیدم
ارسلان: رو تخت دراز کشید بودم که از حموم اومد بیرون اما اصلا متوجه من نشد بود آروم دستمو گذاشتم رو سرش که ترسید
دیانا: ترسیدم
ارسلان: ببخشید
دیانا: ببخشید من میتونم از این سشوار و شونه استفاده کنم
ارسلان: معلومه که میتونی از این به بعد اینجا خونه توام هست
- ۵.۵k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط