رمان زیبا تر از الماس

رمان زیبا تر از الماس

پارت ۷

دیانا: غذا رو روی میز گذاشتم شروع کردم به خوردن

ارسلان:داشتم به این فکر میکردم که چطوری آنقدر با ادب و ساکته اگر هر کی تو این خانواده بود هر کی می‌رسید بهش یه فحش میداد اما هم با ادبه هم ساکته خیلی دختر خوبیه

دیانا: غذا رو خوردیم خواستم ظرفی رو از روی میز بردارم که

ارسلان: نمیخواد دختر کوچولو خودم جمع میکنم

دیانا: آخه نمیشه که خوردم بعد جمع هم نکنم زشته

ارسلان: دختر خیلی خوبیه با ادب و بانزاک گفتم دست شما درد نکنه دختر کوچولو

دیانا: لبخندی بهش زدم و آروم جمع کردم میخواستم ظرف هارو بشورم که

ارسلان: نیازی نیست خوشگل خانم بشین من میشورم میام

اگه لایک و کامنت این پارت زیاد باشه پارت دیگه ای میدم💫
دیدگاه ها (۲۰)

سلام حالتون چطوره 🥰سال نو رو به همه شما عزیزان تبریک میگم🥳🥳🥳...

بچه ها توی عیام عید براتون پارت بزارم؟

رمان زیبا تر از الماس پارت ۶دیانا: لبخندی زدم ارسلان: شونه ر...

رمان زیبا تر از الماس پارت ۵دیانا: باشرفتم تو حموم وان داشت ...

رمان بغلی من پارت ۶۶ ارسلان: بخدا چیزی نیست پنبه رو آغشته به...

رمان بغلی من پارت ۵۳دیانا: این چه حرفیه مشکلی نیستارسلان :آر...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط