رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۴
ارسلان: دختر خوشگل حالا بیا برو حموم لباساتو عوض کن
دیانا: حوله ای ازش گرفتم و گفتم شما زن دارید
ارسلان: نه
دیانا: نامزد دارید
ارسلان: نه
دیانا: دوست دختر دارید
ارسلان: قهقه ای زدم و گفتم نه دختر خوب
دیانا: پس چرا حوله دخترونه دارید
ارسلان: این برای آجیم بود
دیانا: عه خوب من نمیتونم بپوشم این ماله اخیتونه
ارسلان: با مزه حرف میزد آجی رو یه جوری میگفت که میخواستم آنقدر بوسش کنم که براش گونه نمونه چرا اون دیگه اینجا نمیاد و دیگه نیستش
پارت ۴
ارسلان: دختر خوشگل حالا بیا برو حموم لباساتو عوض کن
دیانا: حوله ای ازش گرفتم و گفتم شما زن دارید
ارسلان: نه
دیانا: نامزد دارید
ارسلان: نه
دیانا: دوست دختر دارید
ارسلان: قهقه ای زدم و گفتم نه دختر خوب
دیانا: پس چرا حوله دخترونه دارید
ارسلان: این برای آجیم بود
دیانا: عه خوب من نمیتونم بپوشم این ماله اخیتونه
ارسلان: با مزه حرف میزد آجی رو یه جوری میگفت که میخواستم آنقدر بوسش کنم که براش گونه نمونه چرا اون دیگه اینجا نمیاد و دیگه نیستش
- ۵.۱k
- ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط