رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۶
دیانا: لبخندی زدم
ارسلان: شونه رو ازش گرفتم و موهاشو شونه میکردم خشک میکردم
دیانا: مرسی
ارسلان: یه لباس بهش دادم با یه شلوار
دیانا: مرسی
ارسلان: خوب میای بریم یه چیزی بخوریم
دیانا: بلههه
ارسلان: خنده ای کردم
پارت ۶
دیانا: لبخندی زدم
ارسلان: شونه رو ازش گرفتم و موهاشو شونه میکردم خشک میکردم
دیانا: مرسی
ارسلان: یه لباس بهش دادم با یه شلوار
دیانا: مرسی
ارسلان: خوب میای بریم یه چیزی بخوریم
دیانا: بلههه
ارسلان: خنده ای کردم
- ۴.۹k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط