فیک مربی بوکس من
فیک مربی بوکس من
پارت ۲۸
_اخه نداره ات خودم میدونم چیکار کنم
+باشه(با بغض)
_الان دیکه کم کم بلند شو بریم تو ماشین اروم بلند شو
+چشم
(بعد نشستن تو ماشین)
+جونگکوک
_جانم
+ببخشید سرم و انداختم پایین
_چرا تو که کاری نکردی ات... منو نگاه کن
+سرم و اردم بالا تو چشمای قشنگش نگاه کردم... صورتم و با دستاش قاب کرد با انگشت شستش اشکی که از روی گونم میومد پایین و پاک کرد...
_ات تو هیچ کاری نکردی فهمیدی؟ دیگه نشوم بگی ببخشید باشه!
+باشه
_خب دیگه بریم؟
+بریم
(یک هفته بعد)
ویو ات
امروز میخوایم بریم دکتر برای بچه نمیدونم چرا استرس دارم لباسم و پوشیدم یه ارایش ملایم کردم کیفم و برداشتم رفتم پایین که جونگ کوک گفت
_زنم چقدر خشگل کرده
+لبخند بریم؟
_بریم
+رسیدیم یه نیم ساعت نشستین بالاخره نوبتمون شد رفیتیم تو اتاق دکتر
علامت دکتر*
*خانم پارک ات اگه اشتباه نکنم بله؟
+بله خودم هستم
*بفرمایید بشینید ولی همسرتون باید برن بیرون
_اما اخه...
+جونگکوک من!
_عی بابا باشع
+افرین پسرخوب
*بفرمایید بشینید
+بله چشم
*طبق این ازمایشات شما مشکلی ندارید برای بارداری کدوم دکتری این حرف و بهتون زده؟
+چی؟
*خانم پارک ات شما مشکلی برای بارداری ندارید
+واقعا؟!
*بله واقعا... ولی یکم کم خونی دارید که این قرصارو مینویسم بخرید و بخورید تا برطرف بشه
+چشم حتما میتونم برم
*بله
+سریع رفتم از اتاق بیرون دویدم سمتش اون ترسید
_چیشده ات اتفاقی افتاده؟ ترسیده
+نه... یعنی اره
_چیشده؟
+من میتونم باردار بشم
_دروغ میگی؟
+نه جونگکوک چرا دروغ بگم؟ اومد و محکم بغلم کرد تو گوشم زمزمه کرد
_فکر کنم امشب باید دست به کار بشیم!
+جونگکوکا
_خب دیگه بریم یه سوپرایز دارم برات
+چیه؟
_میبینی
+از دست تو
جر خوردم پارت جدید
تروخدا حمایت کنید
پارت ۲۸
_اخه نداره ات خودم میدونم چیکار کنم
+باشه(با بغض)
_الان دیکه کم کم بلند شو بریم تو ماشین اروم بلند شو
+چشم
(بعد نشستن تو ماشین)
+جونگکوک
_جانم
+ببخشید سرم و انداختم پایین
_چرا تو که کاری نکردی ات... منو نگاه کن
+سرم و اردم بالا تو چشمای قشنگش نگاه کردم... صورتم و با دستاش قاب کرد با انگشت شستش اشکی که از روی گونم میومد پایین و پاک کرد...
_ات تو هیچ کاری نکردی فهمیدی؟ دیگه نشوم بگی ببخشید باشه!
+باشه
_خب دیگه بریم؟
+بریم
(یک هفته بعد)
ویو ات
امروز میخوایم بریم دکتر برای بچه نمیدونم چرا استرس دارم لباسم و پوشیدم یه ارایش ملایم کردم کیفم و برداشتم رفتم پایین که جونگ کوک گفت
_زنم چقدر خشگل کرده
+لبخند بریم؟
_بریم
+رسیدیم یه نیم ساعت نشستین بالاخره نوبتمون شد رفیتیم تو اتاق دکتر
علامت دکتر*
*خانم پارک ات اگه اشتباه نکنم بله؟
+بله خودم هستم
*بفرمایید بشینید ولی همسرتون باید برن بیرون
_اما اخه...
+جونگکوک من!
_عی بابا باشع
+افرین پسرخوب
*بفرمایید بشینید
+بله چشم
*طبق این ازمایشات شما مشکلی ندارید برای بارداری کدوم دکتری این حرف و بهتون زده؟
+چی؟
*خانم پارک ات شما مشکلی برای بارداری ندارید
+واقعا؟!
*بله واقعا... ولی یکم کم خونی دارید که این قرصارو مینویسم بخرید و بخورید تا برطرف بشه
+چشم حتما میتونم برم
*بله
+سریع رفتم از اتاق بیرون دویدم سمتش اون ترسید
_چیشده ات اتفاقی افتاده؟ ترسیده
+نه... یعنی اره
_چیشده؟
+من میتونم باردار بشم
_دروغ میگی؟
+نه جونگکوک چرا دروغ بگم؟ اومد و محکم بغلم کرد تو گوشم زمزمه کرد
_فکر کنم امشب باید دست به کار بشیم!
+جونگکوکا
_خب دیگه بریم یه سوپرایز دارم برات
+چیه؟
_میبینی
+از دست تو
جر خوردم پارت جدید
تروخدا حمایت کنید
۲۲.۷k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.