شرکت بابا دست من بود بنابر این شروع کردم آماده بشم برم شر

شرکت بابا دست من بود بنابر این شروع کردم آماده بشم برم شرکت ...
یه کت شلوار پوشیدم و موهام سشوار کشیدم و آرایشم و با یه ریمل و رژ گونه ، یه رژ کالباسی پایان دادم و کلید ماشینم و برداشتم رفتم سمت ماشینم ....
ساعت ۷ نشون میداد وقتی از پله ها پایین اومدم تهیونگ از صدای کفش پاشنه بلندم سرش و آورد بالا که گفت
_کجا؟
+شرکت،قرار دادمون و یادت نره!
اینو گفتم و رفتم سمت ماشینم سوار شدم و روشنش کردم به سمت شرکت روندم...
رسیدم از ماشین پیاده شدم کلید و به یکی از کارمندا دادم و گفتم
+لطفا اینو برام جابه جا کنید
>چشم خانم یانگ
رفتم طبقه بالا و رفتم توی اتاق خودم نشستم به منشی زنگ زدم گفتم
+یه قهوه لطفا برای من بیارید
پرونده‌ی کیم تهیونگ و باز کردم پر از خلاف بود
از اول شروع کردم خوندن که از همون اولش سوپرایز شدم...
با قتل ۱۰ نفر....مافیا....دختر مورد علاقش هناو؟
این...این دوست صمیمی منه
دنیا رو سرم خراب شده بود اما هر جور شده باید تاوان کارشو پس میداد
شروع کردم بلند بخندم و عین دیوونه ها گریه کنم
بیشتر خوندم...
فهمیدم هناو باردار بوده ازش منتها بچه سقط شده
پرونده رو بستم گذاشتم توی گاوصندوق
بلند شدم رفتم سمت پنجره که صدای در اومد
*سلام خانم آقای کیم تهیونگ اومدن
با پوزخند گفتم
+بگو بیاد داخل
*چشم
همون لحظه تهیونگ وارد اتاق کارم شد
_سلام
+سلام،بشین باهات کار داشتم همسر عزیزم
کلمه ی آخرم رو به تمسخر گفتم که دیدم اخماش تو هم رفت
آخی حتما ناراحت شده بود
اما تازه این اول ماجرا بود....
+هناو و میشناسی؟
_نه
بلند خندیدم و گفتم
+همون که یه بار حاملش کردی
ترس و تعجب و میدیدم توی چشماش
+ترسیدی؟ آهان! راستی
میگن ۱۰ نفر هم کشتی
_این...
+آخی ترسیدی؟بمیرم برات
تو که دلت نمیخواد این مدارک بیوفته دست پلیس
_اینا رو از کجا آوردی؟
+فکر کن این یه هدیه از طرف منه
عصبی دستی به موهاش کشید و گفت
_چی از جونم میخوای
+هناو و بکش!
داد زد
_چییی؟
+بکشش منم این مدارک و میسوزونم
چطوره؟
_نمیتونم
با پوزخند گفتم
+انقدر دوسش داری؟
_آخه ما...
با سیلی من حرفش قطع شد فریاد زدم
این فریاد از درد من بود
گفتم
+یا میکشیش یا من تو رو میکشم!!!
فهمیدییییی؟
صورتش و گرفت و از اتاق بیرون رفت
سیگارم و برداشتم روشنش کردم پک عمیقی بهش زدم
پوزخندی زدم گوشیم و برداشتم شماره دستام و گرفتم
*بله خانم؟
+ازت میخوام یکی رو برام گیر بیاری...
مشخصات هناو و دادم و گفتم
+تا شب باید تو عمارت خودم باشع
*اطاعت میشه
تلفن و قطع کردم و سیگارم و خاموش کردم....
تهیونگ
دختره ی احمق نمیدونه هناو انتخاب مادرم بود....
دیدگاه ها (۱)

تهیونگ دختره ی احمق نمیدونه هناو انتخاب مادرم بود یه مدت باه...

تولد پسرم مبارک امیدوارم حالت خوب باشه هرجا هستی:)

صدای در اومد _بیا تو اتاق من حوصله مریضی ندارم +به تو ربطی ن...

پارت_اولتهیونگ _هایا ازدواج اجباری این ازدواج برای دست به س...

بیب من برمیگردمپارت : 70قرص رو خوردم بلند شدم پ خواستم برم ا...

برمیگردمپارت : 62( جنی ) از میخواستم ماسکشو بده پایین اما او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط