سلام دلبندم زمان درازیست که چشمان سیاهت را ندیدهام ا

سلام دلبندم ، زمان درازیست که چشمان سیاهت را ندیده‌ام ؛ اما این دوری چیزی را به من فهماند که شاید سالیان سال انتظارش را میکشیدم
عزیزکرده ، تو مرده‌ای ! گویا جنازه‌ات را نیز خود خاک کرده‌ام و پارچهِ سیاهِ کنارهِ قابَت را نیز خود بسته‌ام . باوَرَش سخت است اما انگار حتی سنگ مزارت را نیز خود انتخاب کرده‌ام ؛ با این حال به یاد نمیآوَردَم ! اما ، حال زمانی که از من دور شده ای و من حتی زره‌ای تورا ، نبودت را ، لمس‌هایَت را ، اشک‌هایَت را ، خنده‌هایِ زیبا تر از ماهَت را ، صدایِ دلنشینَت را ، نگاهِ پاکَت را ، لب‌هایِ سُرخَت را ، تپشِ قلبِ کوچَکَت را ، و یا هیچ چیزِ مرتَبِط با تورا به یاد نمیآوَرَم یقیین یافتم که تو ریق رحمت را سر کشیده‌ای..
البته ، نه در این زندگانی ، بلکه در قلبِ شکسته و پژمردهِ منی که زمانی از بهر تو بود
و حال در حالی که سنگ مزارَت را با اشک هایَم شست و شو میدهم ،
سیگارکی که با خاکستر تو پُر شده را دود میکنم ؛ قلبم که پایان خود را دید، شاید در سینه‌ام رشد کنی و شورِ عشقت را به رویَم آغاز کنی. . .
دیدگاه ها (۰)

مرا کمک کنیدقلبم درد دارد و هیچ طبیبی مرا نمیپذیردمی‌گویند د...

پاره وجودم، سلامحالت چطور است؟ چند باری برایت نامه نوشتم اما...

یه جا خوندم :" دوستت دارم ، همانند بوسه‌های متعدد موج ها بر ...

دخترای قشنگم ، سلام♡روزتون چطور بود قشنگای من ؟میدونم شاید ا...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط