فیک: گودال
فیک: گودال
part³⁹
لبخندی زد و زیر لب باشه ای گفت
بعد از گذشت چند دقیقه قهوه ها داغشون روی میز قرار گرفت
فنجون قهوه در دست گرفت
روی سطح قهوه فُت کرد و زره ای از اون نوشید
فنجون قهوه رو میز گذاشت و منتظر بهش خیره شد
مشغول خوردن قهوه بود
وقتی ازش چیزی نشید خودش شروع کرد
" منتظرم "a.t
فنجون قهوه روی میز گذاشت
لبخند کوچیکی زد
شوگا: خیلی عجله داری!
نگاهشو به مردمک های قهوه ی سوخته دختر داد
" توی خونه منتظرمن "a.t
شوگا: پس باید زود شروع کن
" درسته "a.t
شوگا: ا.ت نظرت چیه که مثل قبل شیم؟
" چی؟ "a.t
شوگا: درسته چیزی مثل قبل نمیشه ولی یه امتحان که ظرر نداره! تلاشمون میکنیم
" این همه راه منو کشوندی اینجا که اینو بهم بگی؟ "a.t
خنده عصبی کرد
" باور نمیشم آمدم اینجا تا اینو ازت بشنوم "a.t
خواست بلند شه که شوگا مانعش شد
شوگا: لطفا بشین و فقط بهم گوش کن ، اگه نخواستی میتونی بری
بوون جوابی سرجاش نشست
پاشو روی پاش انداخت و با چهرهی بدون حس فقط به حرفاش گوش میکرد
حرفایی های که نه براش جذابیتی داشت و نه تازگی
برای لحظه های خوشی که کنار هم داشتن میگفت و اشتباهی که از جدایی باهاش کرد
از حرفایی که خودش همه شو میدونست خسته شد و به طرف دیگری چشم دوخت
چشمش به میز جئون و یونسوک افتاد
تمام حواسشون به دختر بود ولی جئون عصبی به نظر میکرد
" [عصبانیه؟ .. ولی چرا؟] "a.t
با صدای شوگا نگاهشو بهش داد
شوگا: نظرت چیه؟ برگردیم به هم؟
" نه "a.t
جوابی که داد شوکه شد
شوگا: چی؟ چرا؟
" نمیخوام دوباره مثل قبل شیم ، حتی نمیخوام باهات دوست معمولی باشم ، یه اشتباهی توی گذشته کردم و دوباره اون اشتباه تکرار نمیکنم "a.t
بدون حرفی دیگر از اونجا بیرون امد
کمی دور تر از کافه منتظر جئون و یونسوک بود که به سمتشون آمدن
یونسوک: چی شد؟ بهت چی گفت؟
" گفت برگردیم با هم "a.t
صدای جئون بلند شد
" چییی؟ (بلند) تو ... تو بهش چی گفتی؟ "jk
" معلومه که قبول نکردم ، من حتی نمیخوام باهاش دوست معمولی باشم چه برسه به این که بخوام دوباره باهاش باشم "a.t
نفسو بیرون داد و لبخند کوچیکی زد
" خوبه "jk
یونسوک: حالا حالت خوبه؟
" معلومه که خوبم دلیلی برای بد بودن حالم وجود نداره ، ولی یه جا هست که حالمو بهتر میکنه "a.t
یونسوک: کجا؟
لبخند زد و نگاهشو به جئون داد
" میشه بریم اون کافه ی که بعد مراسم اون شب رفتیم؟ "a.t
[( منظورش اون کافهی که بعدش چان دزدیدش )]
لبخند روی لب هاش نشست و جواب داد
" باش "jk
part³⁹
لبخندی زد و زیر لب باشه ای گفت
بعد از گذشت چند دقیقه قهوه ها داغشون روی میز قرار گرفت
فنجون قهوه در دست گرفت
روی سطح قهوه فُت کرد و زره ای از اون نوشید
فنجون قهوه رو میز گذاشت و منتظر بهش خیره شد
مشغول خوردن قهوه بود
وقتی ازش چیزی نشید خودش شروع کرد
" منتظرم "a.t
فنجون قهوه روی میز گذاشت
لبخند کوچیکی زد
شوگا: خیلی عجله داری!
نگاهشو به مردمک های قهوه ی سوخته دختر داد
" توی خونه منتظرمن "a.t
شوگا: پس باید زود شروع کن
" درسته "a.t
شوگا: ا.ت نظرت چیه که مثل قبل شیم؟
" چی؟ "a.t
شوگا: درسته چیزی مثل قبل نمیشه ولی یه امتحان که ظرر نداره! تلاشمون میکنیم
" این همه راه منو کشوندی اینجا که اینو بهم بگی؟ "a.t
خنده عصبی کرد
" باور نمیشم آمدم اینجا تا اینو ازت بشنوم "a.t
خواست بلند شه که شوگا مانعش شد
شوگا: لطفا بشین و فقط بهم گوش کن ، اگه نخواستی میتونی بری
بوون جوابی سرجاش نشست
پاشو روی پاش انداخت و با چهرهی بدون حس فقط به حرفاش گوش میکرد
حرفایی های که نه براش جذابیتی داشت و نه تازگی
برای لحظه های خوشی که کنار هم داشتن میگفت و اشتباهی که از جدایی باهاش کرد
از حرفایی که خودش همه شو میدونست خسته شد و به طرف دیگری چشم دوخت
چشمش به میز جئون و یونسوک افتاد
تمام حواسشون به دختر بود ولی جئون عصبی به نظر میکرد
" [عصبانیه؟ .. ولی چرا؟] "a.t
با صدای شوگا نگاهشو بهش داد
شوگا: نظرت چیه؟ برگردیم به هم؟
" نه "a.t
جوابی که داد شوکه شد
شوگا: چی؟ چرا؟
" نمیخوام دوباره مثل قبل شیم ، حتی نمیخوام باهات دوست معمولی باشم ، یه اشتباهی توی گذشته کردم و دوباره اون اشتباه تکرار نمیکنم "a.t
بدون حرفی دیگر از اونجا بیرون امد
کمی دور تر از کافه منتظر جئون و یونسوک بود که به سمتشون آمدن
یونسوک: چی شد؟ بهت چی گفت؟
" گفت برگردیم با هم "a.t
صدای جئون بلند شد
" چییی؟ (بلند) تو ... تو بهش چی گفتی؟ "jk
" معلومه که قبول نکردم ، من حتی نمیخوام باهاش دوست معمولی باشم چه برسه به این که بخوام دوباره باهاش باشم "a.t
نفسو بیرون داد و لبخند کوچیکی زد
" خوبه "jk
یونسوک: حالا حالت خوبه؟
" معلومه که خوبم دلیلی برای بد بودن حالم وجود نداره ، ولی یه جا هست که حالمو بهتر میکنه "a.t
یونسوک: کجا؟
لبخند زد و نگاهشو به جئون داد
" میشه بریم اون کافه ی که بعد مراسم اون شب رفتیم؟ "a.t
[( منظورش اون کافهی که بعدش چان دزدیدش )]
لبخند روی لب هاش نشست و جواب داد
" باش "jk
۱۴.۸k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.