پارت ۱۴
پارت ۱۴
وقتی رییس مافیا عاشقت میشه
سمتش و گفتی: راستی اسمت چیه؟
پسره:اسم من جونگ کوک ،جئون جوگ کوک می تونی کوک صدام کنی
ا/ت: منم کیم ا/ت هستم خوشبختم
کوک: منم ......ولی تو من و یادت نمیاد
ا/ت: اشنایی ولی نمیدونم
کوک: همون پسریم که اون شب از دست جیمین نجاتش دادی ....اگع جلو نمیومدی قطعا کشته بودم
ا/ت: عااااا تویییی چه بلایی سرت اورد به چه دلیل
کوک: بخیالش مهم نیس
بعد این حرف دیگ حرفی نزدی ساعت تقریبا ۱۱ بود همه چی عجیب شده بود جیمین یه شیشه مشروب خورده بود ولی اصلا مست نشوده بود ....بادیگار های سالن زیاد تر نسبت به قبل شده بود و مهمونا کمتر ...انگاری فقط ما بودیم ....شاید دلیلی داره ....دیگ ساعت ۱۲ شده بود و هیچکی به غیر ما نبود این من و میترسوند .....یه پسری اومد سمتمون و شروع کرد
پسره: به به اقای پارک جیمین ....ضیافت خوب بود
جیمین: هممم ....بدک نبود
پسره: هممم خوبه میریم سر اصل مطلب....تفنگ ها
جیمین: در عوضش ۱ میلیون وون
پسره: ولی قرار ما ۵۰۰ تا بود
جیمین: با مهمونیت حال نکردم
پسره:یعنی چی
جیمین: ۱ میلیون تمام
پسره: ههه...باشه
بعد علامت داد به افرادش سر سه سوت سرمون تفنگ کشیدن ....جیمین که اصلا عین خیالشم نبود و داشت مشروبشو میخورد
جیمین: تو.....میدونی با کی طرفی
سونیا: باکیی
و بعد از روی پاهای جیمین بلند شد و به سمتش اسلحه گرفت
جیمین: ههه .....همین
از ترس داشتی سکته میکردی و اینا به هیجاشون نبود جیمین خیلی ریلکس به کوک نگاه کرد و به ثانیه نکشید که کوک اسلحشو به سمتشون گرفت و بعد چن ثانیه کل سالن از افراد ما پر شد ....جیمین خیلی ریکلس از جاش پاشد و جلوی پسره رفت هنوز لیوان مشروب دستش بود ....
جیمین: خب....تو داشتی چی میگفتی
پسره که دیگچاره ای نداشت افتاد به دست و پای جیمین و التماس میکرد
پسره: ترووو خدااا اقاا ببخشید م...من اشتباه کردم ....همش تقصیر اون دختره ...س...سونیاست اقا ببخشید خواهش میکنمممم اقا
جیمین با ماهاش یه لگد به پسر زد که پخش زمین شد
با عصبانیت تموم گفت: میدونی ....از التماس خوشم نمیاد و تو ....توی عوضی رو مخیی میفهمییی(باداد)
بعد اسلحشو در اورد بدون فرصت دادن به پسره یه گلوله تو سرش خالی کرد و پخش زمین شد ....حالت داشت بهم میخورد میخواستی بالا بیاری ....
جیمین: میرسیم به توئه هرزه
سونیا:م...من کاری نکردم ...ج...جیمین عزیزم ...
جیمین: خفه شو
سونیا شروع گرد به گریه و همونجا نشست
سونیا: جیمین از..ت خواهش میکنم..
جیمین:......
لایک یادت نره
این سری قانون ندارم
وقتی رییس مافیا عاشقت میشه
سمتش و گفتی: راستی اسمت چیه؟
پسره:اسم من جونگ کوک ،جئون جوگ کوک می تونی کوک صدام کنی
ا/ت: منم کیم ا/ت هستم خوشبختم
کوک: منم ......ولی تو من و یادت نمیاد
ا/ت: اشنایی ولی نمیدونم
کوک: همون پسریم که اون شب از دست جیمین نجاتش دادی ....اگع جلو نمیومدی قطعا کشته بودم
ا/ت: عااااا تویییی چه بلایی سرت اورد به چه دلیل
کوک: بخیالش مهم نیس
بعد این حرف دیگ حرفی نزدی ساعت تقریبا ۱۱ بود همه چی عجیب شده بود جیمین یه شیشه مشروب خورده بود ولی اصلا مست نشوده بود ....بادیگار های سالن زیاد تر نسبت به قبل شده بود و مهمونا کمتر ...انگاری فقط ما بودیم ....شاید دلیلی داره ....دیگ ساعت ۱۲ شده بود و هیچکی به غیر ما نبود این من و میترسوند .....یه پسری اومد سمتمون و شروع کرد
پسره: به به اقای پارک جیمین ....ضیافت خوب بود
جیمین: هممم ....بدک نبود
پسره: هممم خوبه میریم سر اصل مطلب....تفنگ ها
جیمین: در عوضش ۱ میلیون وون
پسره: ولی قرار ما ۵۰۰ تا بود
جیمین: با مهمونیت حال نکردم
پسره:یعنی چی
جیمین: ۱ میلیون تمام
پسره: ههه...باشه
بعد علامت داد به افرادش سر سه سوت سرمون تفنگ کشیدن ....جیمین که اصلا عین خیالشم نبود و داشت مشروبشو میخورد
جیمین: تو.....میدونی با کی طرفی
سونیا: باکیی
و بعد از روی پاهای جیمین بلند شد و به سمتش اسلحه گرفت
جیمین: ههه .....همین
از ترس داشتی سکته میکردی و اینا به هیجاشون نبود جیمین خیلی ریلکس به کوک نگاه کرد و به ثانیه نکشید که کوک اسلحشو به سمتشون گرفت و بعد چن ثانیه کل سالن از افراد ما پر شد ....جیمین خیلی ریکلس از جاش پاشد و جلوی پسره رفت هنوز لیوان مشروب دستش بود ....
جیمین: خب....تو داشتی چی میگفتی
پسره که دیگچاره ای نداشت افتاد به دست و پای جیمین و التماس میکرد
پسره: ترووو خدااا اقاا ببخشید م...من اشتباه کردم ....همش تقصیر اون دختره ...س...سونیاست اقا ببخشید خواهش میکنمممم اقا
جیمین با ماهاش یه لگد به پسر زد که پخش زمین شد
با عصبانیت تموم گفت: میدونی ....از التماس خوشم نمیاد و تو ....توی عوضی رو مخیی میفهمییی(باداد)
بعد اسلحشو در اورد بدون فرصت دادن به پسره یه گلوله تو سرش خالی کرد و پخش زمین شد ....حالت داشت بهم میخورد میخواستی بالا بیاری ....
جیمین: میرسیم به توئه هرزه
سونیا:م...من کاری نکردم ...ج...جیمین عزیزم ...
جیمین: خفه شو
سونیا شروع گرد به گریه و همونجا نشست
سونیا: جیمین از..ت خواهش میکنم..
جیمین:......
لایک یادت نره
این سری قانون ندارم
۱۰.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.