ویو تهیونگ
ویو تهیونگ
در سمت جونگ کوک رو باز کردم خم شدم که برش دارم یهو جونگ کوک ل*ب*اشو گذاشت رو ل*ب*ام واسه چند ثانیه هنگ کرده بودم که جونگ کوک سرشو برد عقب همین که خواستم چیزی بگم جونگ کوک بیهوش افتاد بغلم من هنوز تو شوک بودم قلبم نمیزد و نمیتونستم نفس بکشم به زور خودمو جمع و جور کردم جونگ کوکو براید بغل کردم و بردمش توی اتاقش خوابوندمش ولی لباساش خیلی تنگ و گرم بود و راحت نبود پس سعی کردم لباساش رو عوض کنم لباساشو درآوردم بدنش خیلی سفید بود لباساش رو پوشیدم و رفتم توی اتاقم لباسام و عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم ولی خوابم نمیبرد یعنی فکر جونگ کوک نمیزاشت بخوابم بعد از چقدر فکر کردن و غلت زدن بالاخره خوابم برد........
ویو جونگ کوک فردا صبح
صبح با سردرد خیلی بدی بیدار شدم از دیشب چیزی یادم نمیومد یه لحظه نگاهم به لباسام افتاد لباسای دیشبم نبود یه دفعه همچی یادم اومد حدس زدم الان مثل گوجه سرخ شدم مثل فلج شده ها افتادم رو تخت و فقط به دیشب فکر کردم که یکی در اتاقمو زد
تق تق تق
لیا: جونگ کوک بیا جیوون صبحونه میخواد
کوک: عا اوکی الان میام
بلند شدم کارامو انجام دادمو رفتم بیرون و به جیوون صبحونه دادم با جیوون سرگرم شده بودم که صدای تهیونگ رو پشت سرم شنیدم......
در سمت جونگ کوک رو باز کردم خم شدم که برش دارم یهو جونگ کوک ل*ب*اشو گذاشت رو ل*ب*ام واسه چند ثانیه هنگ کرده بودم که جونگ کوک سرشو برد عقب همین که خواستم چیزی بگم جونگ کوک بیهوش افتاد بغلم من هنوز تو شوک بودم قلبم نمیزد و نمیتونستم نفس بکشم به زور خودمو جمع و جور کردم جونگ کوکو براید بغل کردم و بردمش توی اتاقش خوابوندمش ولی لباساش خیلی تنگ و گرم بود و راحت نبود پس سعی کردم لباساش رو عوض کنم لباساشو درآوردم بدنش خیلی سفید بود لباساش رو پوشیدم و رفتم توی اتاقم لباسام و عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم ولی خوابم نمیبرد یعنی فکر جونگ کوک نمیزاشت بخوابم بعد از چقدر فکر کردن و غلت زدن بالاخره خوابم برد........
ویو جونگ کوک فردا صبح
صبح با سردرد خیلی بدی بیدار شدم از دیشب چیزی یادم نمیومد یه لحظه نگاهم به لباسام افتاد لباسای دیشبم نبود یه دفعه همچی یادم اومد حدس زدم الان مثل گوجه سرخ شدم مثل فلج شده ها افتادم رو تخت و فقط به دیشب فکر کردم که یکی در اتاقمو زد
تق تق تق
لیا: جونگ کوک بیا جیوون صبحونه میخواد
کوک: عا اوکی الان میام
بلند شدم کارامو انجام دادمو رفتم بیرون و به جیوون صبحونه دادم با جیوون سرگرم شده بودم که صدای تهیونگ رو پشت سرم شنیدم......
۲۰.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.