◽️ما به هست آلوده ایم
◽️ما به هست آلودهایم
گفت و گو از پاک و ناپاک است
وز ڪم و بیش زلال آب و آیینه
وز سبوے گرم و پر خونے ڪه هر ناپاک
یا هر پاڪ
دارد اندر پستوے سینه
هر ڪسے پیمانهاے دارد ڪه پرسد
چند و چون از وی
گوید این ناپاک و آن پاک است
این بسان شبنمِ خورشید
وان بسانِ لیسَڪے لولنده در خاک است
نیز من ...
پیمانهای دارم
با سبوے خویش،
ڪز آن میتراود خون
گفت و گو از دردناک افسانهاے دارم
ما اگر چون شبنم از پاڪان
یا اگر چون لیسڪان، ناپاڪ
گرتک نگینِ تاجِ خورشیدیم
ورنگون ژرفناے خاڪ
هرچه ایم،
آلودهایم، آلودهایم، اے مرد
آه، میفهمے چه میگویم؟
ما به هست آلودهایم،
آرے ...
همچنان هستان هست و بودگان بودهایم، اے مرد
نه چو آن هستان اینک جاودانے نیست
افسرے زَروش هلال آسا،
به سرهامان
ز افتخار مرگ پاڪے،
در طریق پوڪ
در جوار رحمت ناراستین آسمان
به غنوده ایم، اے مرد ...
که دگر یادے از آنان نیست
ور بود،
جز در فریب شوم دیگر پاڪجانان نیست
گفت و گو از پاک و ناپاک است
ما به هست آلودهایم،
اے پاک ..! و اے ناپاک ..!
پست و ناپاڪیم ما هستان
گر همه غمگین، اگر بے غم
پاک میدانے ڪیان بودند؟
آن ڪبوترها ڪه زد در خونشان پرپر
سربے سرد سپیده دم
سبزخطانے كه الواح سحر را سرخرو كردند
بے جدال و جنگ
اے به خونِ خویشتن آغشتگان
ڪوچیده زین تنگ آشیان ننگ
اے ڪبوترها ...
ڪاشکی پر میزد آنجا مرغ دردم،
اے ڪبوترها...
که من ار مستم، اگر هوشیار
گر چه میدانم به هست آلوده مَردم،
اے ڪبوترها ...
در سڪوت برج بے ڪس ماندهتان هموار
نیز در برج سڪوت و عصمت غمگینتان جاوید
هاے پاڪان ..!
هاے پاڪان .! گوی
میخروشم زار ...
#کبوتران سفید بال سبزخط
#تک نگین تاج خورشید
#عاشقانه
#خاصترین
گفت و گو از پاک و ناپاک است
وز ڪم و بیش زلال آب و آیینه
وز سبوے گرم و پر خونے ڪه هر ناپاک
یا هر پاڪ
دارد اندر پستوے سینه
هر ڪسے پیمانهاے دارد ڪه پرسد
چند و چون از وی
گوید این ناپاک و آن پاک است
این بسان شبنمِ خورشید
وان بسانِ لیسَڪے لولنده در خاک است
نیز من ...
پیمانهای دارم
با سبوے خویش،
ڪز آن میتراود خون
گفت و گو از دردناک افسانهاے دارم
ما اگر چون شبنم از پاڪان
یا اگر چون لیسڪان، ناپاڪ
گرتک نگینِ تاجِ خورشیدیم
ورنگون ژرفناے خاڪ
هرچه ایم،
آلودهایم، آلودهایم، اے مرد
آه، میفهمے چه میگویم؟
ما به هست آلودهایم،
آرے ...
همچنان هستان هست و بودگان بودهایم، اے مرد
نه چو آن هستان اینک جاودانے نیست
افسرے زَروش هلال آسا،
به سرهامان
ز افتخار مرگ پاڪے،
در طریق پوڪ
در جوار رحمت ناراستین آسمان
به غنوده ایم، اے مرد ...
که دگر یادے از آنان نیست
ور بود،
جز در فریب شوم دیگر پاڪجانان نیست
گفت و گو از پاک و ناپاک است
ما به هست آلودهایم،
اے پاک ..! و اے ناپاک ..!
پست و ناپاڪیم ما هستان
گر همه غمگین، اگر بے غم
پاک میدانے ڪیان بودند؟
آن ڪبوترها ڪه زد در خونشان پرپر
سربے سرد سپیده دم
سبزخطانے كه الواح سحر را سرخرو كردند
بے جدال و جنگ
اے به خونِ خویشتن آغشتگان
ڪوچیده زین تنگ آشیان ننگ
اے ڪبوترها ...
ڪاشکی پر میزد آنجا مرغ دردم،
اے ڪبوترها...
که من ار مستم، اگر هوشیار
گر چه میدانم به هست آلوده مَردم،
اے ڪبوترها ...
در سڪوت برج بے ڪس ماندهتان هموار
نیز در برج سڪوت و عصمت غمگینتان جاوید
هاے پاڪان ..!
هاے پاڪان .! گوی
میخروشم زار ...
#کبوتران سفید بال سبزخط
#تک نگین تاج خورشید
#عاشقانه
#خاصترین
۹.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.