و عشق

و عشق
آنقدرها هم که فکر می کردیم
عادلانه نبود
زنِ همسایه عاشق شد،
پیراهنِ بلندتری دوخت....
من عاشق شدم،
گریه هایِ بلندتری سَر دادم....
در عصرِ ما
همه همیشه دیر می رسند!
یکی به اتوبوس،
یکی به قطار،
یکی
به یکی....


#𝐒𝐞𝐭𝐚𝐫𝐞𝐡_𝐊𝐢𝐦𝐢𝐲𝐚
دیدگاه ها (۰)

من متوجه شدم که، در اعماق نفرت درونم، عشقی بی پایان وجود دار...

من رازی را پنهان نکرده امقلبم کتابی است…که خواندنش برای تو آ...

گاهی حس میکنم آدم هایی که همیشه غمگین هستند چقدر عمیق‌اند و...

زندگی کردن آنگونه که دوست داریدخودخواهی نیست؛خودخواهی آن است...

رمان سونادو پارت۱

اولین دیدار

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط