های ستاره کوچولو هام کاور فیک عوض شد تو کامنت ها بگید این
های ستاره کوچولو هام کاور فیک عوض شد تو کامنت ها بگید این خوبه یا قبلی
پارت سوم
از دید نامجون رفتم خونه دوش گرفتم آماده شدم که برم خونه ی عموم تا رسیدم اون دختر هرز..ه(دختر عموش)لیا اومد سمتم لباسش باز بود و بدنش تو چشم بود
لیا:های اوپا (لوس و چندش و خودشو میماله به نامجون )
نامجون:(دیدم عموم اونجاست باهاش خوب رفتار کردم)های چطوری
لیا:تو اومدی خوب شدن (لوس)
نامجون:خب خوبه
رفتم داخل با عموم و زن عموم سلام کردم نشستم موقع شام شد رفتیم سر میز شام لیا اومد کنارم نشست داشتم غذا میخوردم که دیدم دستش رو هی داره رو پاهام میکشه و دستش رو میاره بالا که به ..... دست زد یهویی دستش رو محکم گرفتم و تو گوشش گفتم
نامجون:حواست باشه کجا دست میزی
لیا:اومم حواسم هست(لوس)
پ.نامی:خوب میخواستم یه چیزی بگم همتون میدونید نامجون دوست دختر نداره من با خودم فکر کردم چه گزینه ای بهتر از لیا که دوست دخترش بشه
از دید نامجون
غذام رو داشتم میخوردم که با حرف پدرم غذا پرید تو گلوم آب خوردم و بلند شدم گفتم
نامجون:حتی فکرشم نکنید که این هرز..ه دوست دخترم بشه شما نمیدونید اما لیا با همه ی مرد ها خوابیده با سرعت بلند شدم و رفتم سوار ماشینم شدم داشتم میرفتم که یهویی...
از دید ات
تایم کاریم تموم شو رفتم خونه به گربم غذا دادم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و آماده شدم که برم با دوستم بیرون
رفتیم شام خوردیم من به دوستم گفتم رستوران به خونم نزدیکه پیاده میرم داشتم میرفتم و از هوا لذت میبردم که یهویی یکی منو کشید تو خیابون که...
لایک کامنت یادتون نره چند دقیقه دیگه پارت جدید رو میزارم 🫶🫂
پارت سوم
از دید نامجون رفتم خونه دوش گرفتم آماده شدم که برم خونه ی عموم تا رسیدم اون دختر هرز..ه(دختر عموش)لیا اومد سمتم لباسش باز بود و بدنش تو چشم بود
لیا:های اوپا (لوس و چندش و خودشو میماله به نامجون )
نامجون:(دیدم عموم اونجاست باهاش خوب رفتار کردم)های چطوری
لیا:تو اومدی خوب شدن (لوس)
نامجون:خب خوبه
رفتم داخل با عموم و زن عموم سلام کردم نشستم موقع شام شد رفتیم سر میز شام لیا اومد کنارم نشست داشتم غذا میخوردم که دیدم دستش رو هی داره رو پاهام میکشه و دستش رو میاره بالا که به ..... دست زد یهویی دستش رو محکم گرفتم و تو گوشش گفتم
نامجون:حواست باشه کجا دست میزی
لیا:اومم حواسم هست(لوس)
پ.نامی:خوب میخواستم یه چیزی بگم همتون میدونید نامجون دوست دختر نداره من با خودم فکر کردم چه گزینه ای بهتر از لیا که دوست دخترش بشه
از دید نامجون
غذام رو داشتم میخوردم که با حرف پدرم غذا پرید تو گلوم آب خوردم و بلند شدم گفتم
نامجون:حتی فکرشم نکنید که این هرز..ه دوست دخترم بشه شما نمیدونید اما لیا با همه ی مرد ها خوابیده با سرعت بلند شدم و رفتم سوار ماشینم شدم داشتم میرفتم که یهویی...
از دید ات
تایم کاریم تموم شو رفتم خونه به گربم غذا دادم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و آماده شدم که برم با دوستم بیرون
رفتیم شام خوردیم من به دوستم گفتم رستوران به خونم نزدیکه پیاده میرم داشتم میرفتم و از هوا لذت میبردم که یهویی یکی منو کشید تو خیابون که...
لایک کامنت یادتون نره چند دقیقه دیگه پارت جدید رو میزارم 🫶🫂
۵.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.