رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۲۶
ارسلان: دستمال و رو بینیم گذاشتم و سرم و بالا گرفتم
دیانا: سریع از سرویس اومدم بیرون رفتم سمت آشپز خونه جعبه کمک های اولیه و برداشتم و دره کابینت و بستم و رفتم سمتش کنارش نشستم دوباره تو چشام اشک جمع شد دستم که خیس کرده بودم و به بینیش زدم خون و باک کردم و پنبه ای توی بینیش گذاشتم بعد پنبهای و بتادینی کردم و روی زخم گونش کشیدم
ارسلان: آخ
دیانا: ببخشید ببخشید
ارسلان: چرا اونجوری میکنی
دیانا: تقصیر من شد که این همه درد داری
پارت ۲۶
ارسلان: دستمال و رو بینیم گذاشتم و سرم و بالا گرفتم
دیانا: سریع از سرویس اومدم بیرون رفتم سمت آشپز خونه جعبه کمک های اولیه و برداشتم و دره کابینت و بستم و رفتم سمتش کنارش نشستم دوباره تو چشام اشک جمع شد دستم که خیس کرده بودم و به بینیش زدم خون و باک کردم و پنبه ای توی بینیش گذاشتم بعد پنبهای و بتادینی کردم و روی زخم گونش کشیدم
ارسلان: آخ
دیانا: ببخشید ببخشید
ارسلان: چرا اونجوری میکنی
دیانا: تقصیر من شد که این همه درد داری
- ۵.۰k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط