فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫
#part_۳۲
نگاهی به ساعت دستم که ساعت 11:30 رو نشون میداد انداختم نیم ساعت دیگه یوری باید دنبالم میومد
با بلند شدن صدای زنگ بدنم رو کش دادم و سریع کولم رو روی پشتم انداختم و از جام بلند شدم
حتی لازم نبود با خودم کیف بیارم همه رو بدون حتی جا انداختن یک نکته بلد بودم الان میتونستم تا چهار سال دیگه مدرسه نیام
به طرف راه افتادم که دوباره پسر کناریم رو بروم ظاهر شد و دستش رو به طرفم دراز کرد.
پسر:آریسم
دست بهش ندادم حتی خوش وقتم هم نگفتم و با بی توجهی از کنارش رد شدم نگاه دخترا روم زوم بود و این منو عصبی میکرد.
لعنتی به یوری فرستادم و قدمای رو سریع تر کردم تا بلاخره به در رسیدم و با دیدن ماشین یوری به سمتش پرواز کردم و سریع توی ماشین نشستم
من:دیگه نمیخوام بیام مدرسه همه رو بلد بودم که چی بیام؟! آخه مگه خلم تازه همه ی معلما بی ریخت بودن اصلا کی قراره برگردیم تایلند خسته شدم می فهمی اصن نمیخوام برم مدرسه الان من سال نهمم برای چی بیام مدرسه؟! من میتونم چهار سال یا حتی بیشتر بشینم تو خونه نمیخوام بیام مدرسه میفهمییییییییییی
سکوتش باعث شد با عصبانیت برگردم سمتش و با دیدن کسی که پشت فرمون بود و داشت با لبخند نگام میکرد وا رفتم
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
نگاهی به ساعت دستم که ساعت 11:30 رو نشون میداد انداختم نیم ساعت دیگه یوری باید دنبالم میومد
با بلند شدن صدای زنگ بدنم رو کش دادم و سریع کولم رو روی پشتم انداختم و از جام بلند شدم
حتی لازم نبود با خودم کیف بیارم همه رو بدون حتی جا انداختن یک نکته بلد بودم الان میتونستم تا چهار سال دیگه مدرسه نیام
به طرف راه افتادم که دوباره پسر کناریم رو بروم ظاهر شد و دستش رو به طرفم دراز کرد.
پسر:آریسم
دست بهش ندادم حتی خوش وقتم هم نگفتم و با بی توجهی از کنارش رد شدم نگاه دخترا روم زوم بود و این منو عصبی میکرد.
لعنتی به یوری فرستادم و قدمای رو سریع تر کردم تا بلاخره به در رسیدم و با دیدن ماشین یوری به سمتش پرواز کردم و سریع توی ماشین نشستم
من:دیگه نمیخوام بیام مدرسه همه رو بلد بودم که چی بیام؟! آخه مگه خلم تازه همه ی معلما بی ریخت بودن اصلا کی قراره برگردیم تایلند خسته شدم می فهمی اصن نمیخوام برم مدرسه الان من سال نهمم برای چی بیام مدرسه؟! من میتونم چهار سال یا حتی بیشتر بشینم تو خونه نمیخوام بیام مدرسه میفهمییییییییییی
سکوتش باعث شد با عصبانیت برگردم سمتش و با دیدن کسی که پشت فرمون بود و داشت با لبخند نگام میکرد وا رفتم
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
۴۲.۶k
۲۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.