پارت ³
پارت ³
#ویو کوک
مست بودم هیچی حالیم نبود
+ نمیخوام برم خونه
& تو غلط کردی آبرمونو بردی
+ نوموخوااام
& بیااااا
تو یه آن جیمین یه آب یخ ریخت رو صورتم
+ (داد)
& گوشم کر شد
+ ها چیشده من کجام
& خوبی؟
+ وای سرم درد میکنه
& خب مستی دیگه بیا بریم خونه
+ بریم سرم داره میترکه
& بریم
یه قدم برداشتم که سرم گیج رفت و داشتم میافتادم که جیمین گرفت منو
& مجبورم کولت کنم اینجوری نمیشه
+ ببخشیدا
& نمیبخشم
+ الاغ(پس گردنی)
& میندازمتااا
+ غلط کردم
& منو بگیر بریم
با بدبختی منم برد خونه با کلی بدبختی جواب مامان رو دادیم و جیمینم برد اتاقم
& میگم چیزی یادته؟
+ نه چطور
& تو تو بار یکیو بوسیدی
+ جدی ؟ هی ندارها یه بوسه بوده دیگه
& آخه یکم فرق داره
+ چی؟
& اون کسی که بوسیدیش پسر بود
که یهو یادم اومد اون شخص رو اون بوی عطرش اون شونه های پهنش اون لباش که مزه بهشت رو میداد پشیمون نبودم از کارم ولی خجالت کشیدم
+ مست بودم دیگه عب نداره
& باشه بگیر بخواب
+ دستت درد نکنه
& خواهش میکنم
پیراهنم رو درآوردم و خوابیدم
#ویو تهیونگ
بعد به ساعت از بار اومدم بیرون و با یونگی رفتیم خونه
_ امشب اینجا بمون مستی
¥ اوهوم
_ پاشو برو رو تخت بخواب
کمکش کردم و بردمش رو تخت و باهاش دراز کشیدم
_ چقد سنگینی
¥ میگم تهیونگ شماره اون پسره رو من میخوام
_ همون؟
¥ اوهوم
_ فک کنم صاحب بار بود میتونی واسه دیدنش بری اون بار
¥ میشه فردا هم بریم؟
_ نه فردا قرار داریم
¥ هعی نمیخوام
_ بخواب فعلا
¥ باشه
و بعد چند مین خوابش برد
ولی من خوابم نبرد اون پسره کوک...
فکرمو درگیر کرده بود
خیلی خوشگل بود
اون فرم دماغش فرم لباش مزه لباش و اون چشماش همچیش بی نقص بود اولین کسی بود که انقدر فکرمو درگیر خودش کرده بود ولی این خوب بود یا نه برعکس بد بود؟
سرم درد میکرد رفتم یه دوش پنج مینی گرفتم و اومدم کنار یونگی لش کردم و خوابیدم
#ویو کوک
از خواب که بیدار شدم ساعت دو ظهر بود خیلی خوابیده بودم تاحالا انقدر نخوابیده بودم حال داد
رفتم پایین که جیمین رو دیدم
& بیدار شدی؟
+ اوهوم
& دیشب حالت روال نبود الان اوکیی؟
+ آره
& بیا صبحونه باید بریم شرکت قرار داری با کیم تهیونگ
+ مامان کو
& رفته خونه خاله سئو
+ کی؟
& صبح گفت یه هفته اونجا میمونه
+ آها اوکی
بعد صبحونه تا ساعت سه فیلم دیدیم و بعد آماده شدم و رفتم شرکت ساعت شیش قرار داشتم تیپ خفنی زده بودم و یکم استرس داشتم چون به جیمین قول داده بودم با خودم بردمش
& ساعت شیشه الان میان
+ هوففففف
که همون مرد اومد تو شرکت همون بود
#ویو کوک
مست بودم هیچی حالیم نبود
+ نمیخوام برم خونه
& تو غلط کردی آبرمونو بردی
+ نوموخوااام
& بیااااا
تو یه آن جیمین یه آب یخ ریخت رو صورتم
+ (داد)
& گوشم کر شد
+ ها چیشده من کجام
& خوبی؟
+ وای سرم درد میکنه
& خب مستی دیگه بیا بریم خونه
+ بریم سرم داره میترکه
& بریم
یه قدم برداشتم که سرم گیج رفت و داشتم میافتادم که جیمین گرفت منو
& مجبورم کولت کنم اینجوری نمیشه
+ ببخشیدا
& نمیبخشم
+ الاغ(پس گردنی)
& میندازمتااا
+ غلط کردم
& منو بگیر بریم
با بدبختی منم برد خونه با کلی بدبختی جواب مامان رو دادیم و جیمینم برد اتاقم
& میگم چیزی یادته؟
+ نه چطور
& تو تو بار یکیو بوسیدی
+ جدی ؟ هی ندارها یه بوسه بوده دیگه
& آخه یکم فرق داره
+ چی؟
& اون کسی که بوسیدیش پسر بود
که یهو یادم اومد اون شخص رو اون بوی عطرش اون شونه های پهنش اون لباش که مزه بهشت رو میداد پشیمون نبودم از کارم ولی خجالت کشیدم
+ مست بودم دیگه عب نداره
& باشه بگیر بخواب
+ دستت درد نکنه
& خواهش میکنم
پیراهنم رو درآوردم و خوابیدم
#ویو تهیونگ
بعد به ساعت از بار اومدم بیرون و با یونگی رفتیم خونه
_ امشب اینجا بمون مستی
¥ اوهوم
_ پاشو برو رو تخت بخواب
کمکش کردم و بردمش رو تخت و باهاش دراز کشیدم
_ چقد سنگینی
¥ میگم تهیونگ شماره اون پسره رو من میخوام
_ همون؟
¥ اوهوم
_ فک کنم صاحب بار بود میتونی واسه دیدنش بری اون بار
¥ میشه فردا هم بریم؟
_ نه فردا قرار داریم
¥ هعی نمیخوام
_ بخواب فعلا
¥ باشه
و بعد چند مین خوابش برد
ولی من خوابم نبرد اون پسره کوک...
فکرمو درگیر کرده بود
خیلی خوشگل بود
اون فرم دماغش فرم لباش مزه لباش و اون چشماش همچیش بی نقص بود اولین کسی بود که انقدر فکرمو درگیر خودش کرده بود ولی این خوب بود یا نه برعکس بد بود؟
سرم درد میکرد رفتم یه دوش پنج مینی گرفتم و اومدم کنار یونگی لش کردم و خوابیدم
#ویو کوک
از خواب که بیدار شدم ساعت دو ظهر بود خیلی خوابیده بودم تاحالا انقدر نخوابیده بودم حال داد
رفتم پایین که جیمین رو دیدم
& بیدار شدی؟
+ اوهوم
& دیشب حالت روال نبود الان اوکیی؟
+ آره
& بیا صبحونه باید بریم شرکت قرار داری با کیم تهیونگ
+ مامان کو
& رفته خونه خاله سئو
+ کی؟
& صبح گفت یه هفته اونجا میمونه
+ آها اوکی
بعد صبحونه تا ساعت سه فیلم دیدیم و بعد آماده شدم و رفتم شرکت ساعت شیش قرار داشتم تیپ خفنی زده بودم و یکم استرس داشتم چون به جیمین قول داده بودم با خودم بردمش
& ساعت شیشه الان میان
+ هوففففف
که همون مرد اومد تو شرکت همون بود
۵.۹k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.