رمان دورترین نزدیک
#پارت_۱۷۹
فاطینا:ومن
همه سکوت کردن
فاطی: یعنی همتون میدونید!
زدیم سر خنده
سپنتا: بروبچ سوء تفاهمو بزرگش کردینا یه خوراک بادمجون بود!
بازم زدیم زیرخنده
سپنتا:هرچیم بگم ذهناتون از دم خرابه! نمیشه درستش کرد از بیخ مشکل دارین شماها!
سامی:خیلی باحال بود
ملیسا:کسی بادمجون دوست؟!
سامی: بهتره بلند شم استغفرالله جو متشنج و غیراسلامی شد سوالای نامربوط نپرس دخترم! تسبیح من کو
ملیسا:حاج اقا تقبل الله
سامی:دستمون روسر شما دخترم منتها بادمجونوبزارید کنار ب چیزایی مثل موز قناعت کنید
دیگه داشتیم روده برمیشدیم
ملیس:سامی خدا نکشتت خیلی دیووثی
سامی:اون ژنمون یکیه دخترم!
داشتم پرتقالمو پوست میکندم که با صدای سامی سرموبردم بالا
سامی: فاطیناجان دیدی قناعت چه خوبه؟!
فاطینا:چطور؟
سامی:از خیربادمجون گذشتین افتادین به جون موزو خیارای مردم
چاقو ازدستم افتاد دستمو رو دلم گذاشتم از ته دل می خندیدیم
_سامی لعنت بهت
سامی: عه عزیزم؟خب صاحبخونه نباید موزو خیاراشو اینور اونور ب نمایش بزاره دیگه چی دارین؟!
از شدت خنده اشکموپاک کردم وای سامی! پرتقال تودستمو پرت کردم سمتش روهواقاپید
_دهنت خشک نشه یوق
سامی:شماهاشیرتون خشک نشه من سالمم
فاطی:خیلی رو داری
سامی:اختیار دارین
_این ازاولشم بچه پررو بود! نمیشه ی لحظه باهاش بودو نخندید
ملیس:واقعا اخرشیم ما!
بهار: حاج اقامارو ب انحراف کشوندن وگرنه داشتیم میوه مونو میخوردیم!
سامی: عه دخترم! شما چ بادمجون چه موز چ خیار!حتی شده هلوهم آزادی بخور همه چیش پامن!!
سامی ظرفم ک میوه هاروپوست کنده بودموازم گرفت مظلوم نگاش کردم
_میخام
ماهور بشقابشو داددستم
+بخور عزیزم
بالبخند نگاش کردم، باچنگال ی برش از سیبوبرداشتم بردم سمت دهنش جلو بروبچ خودمون عادی بود
ماهور دهنشو باز کرد با صدای عکس گرفتن گوشی برگشتم سمت بچه ها با ملیس شیطون روبرو شدم
ملیسا: خیلیم خوشگل افتادین!
حس خوبیه! کسی رو دوست داشته باشیو اونم دوست داشته باشه!از اون دوست داشتن واقعیا! از اونا که تا تهش هستو بیخیالت نمیشه از اونایی که تا ب خودت میای انقد وابسته ش شدی که نتونی دل بکنی! یهو میفهمی بدجور عاشق شدی رفت تموم زندگیت رو محور حال اون میچرخه اگه خوشحال بود خوشحالیو وقت ناراحتیش تو بیشتر براش ناراحتی!
از اون دوست داشتنایی که براش میمیری دوسنداری غمشو ببینی دلت نمیخواد ازش دور باشی و نتونی ناراحتش کنی
از اون دوست داشتنایی که برای هم ارامش باشیدو ازت انرژی بگیره و انگیزه باشی براش
اون روزو با شیطنتو مسخره بازیامون گذروندیم و اخرش از هم خدافظی کردیم!بادوری ازشون سخت بود برام مث خانوادم بودن ی روز تموم میشه بازم اینجوری در آرامش دور همیم...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #جذاب #شیک #هنری
فاطینا:ومن
همه سکوت کردن
فاطی: یعنی همتون میدونید!
زدیم سر خنده
سپنتا: بروبچ سوء تفاهمو بزرگش کردینا یه خوراک بادمجون بود!
بازم زدیم زیرخنده
سپنتا:هرچیم بگم ذهناتون از دم خرابه! نمیشه درستش کرد از بیخ مشکل دارین شماها!
سامی:خیلی باحال بود
ملیسا:کسی بادمجون دوست؟!
سامی: بهتره بلند شم استغفرالله جو متشنج و غیراسلامی شد سوالای نامربوط نپرس دخترم! تسبیح من کو
ملیسا:حاج اقا تقبل الله
سامی:دستمون روسر شما دخترم منتها بادمجونوبزارید کنار ب چیزایی مثل موز قناعت کنید
دیگه داشتیم روده برمیشدیم
ملیس:سامی خدا نکشتت خیلی دیووثی
سامی:اون ژنمون یکیه دخترم!
داشتم پرتقالمو پوست میکندم که با صدای سامی سرموبردم بالا
سامی: فاطیناجان دیدی قناعت چه خوبه؟!
فاطینا:چطور؟
سامی:از خیربادمجون گذشتین افتادین به جون موزو خیارای مردم
چاقو ازدستم افتاد دستمو رو دلم گذاشتم از ته دل می خندیدیم
_سامی لعنت بهت
سامی: عه عزیزم؟خب صاحبخونه نباید موزو خیاراشو اینور اونور ب نمایش بزاره دیگه چی دارین؟!
از شدت خنده اشکموپاک کردم وای سامی! پرتقال تودستمو پرت کردم سمتش روهواقاپید
_دهنت خشک نشه یوق
سامی:شماهاشیرتون خشک نشه من سالمم
فاطی:خیلی رو داری
سامی:اختیار دارین
_این ازاولشم بچه پررو بود! نمیشه ی لحظه باهاش بودو نخندید
ملیس:واقعا اخرشیم ما!
بهار: حاج اقامارو ب انحراف کشوندن وگرنه داشتیم میوه مونو میخوردیم!
سامی: عه دخترم! شما چ بادمجون چه موز چ خیار!حتی شده هلوهم آزادی بخور همه چیش پامن!!
سامی ظرفم ک میوه هاروپوست کنده بودموازم گرفت مظلوم نگاش کردم
_میخام
ماهور بشقابشو داددستم
+بخور عزیزم
بالبخند نگاش کردم، باچنگال ی برش از سیبوبرداشتم بردم سمت دهنش جلو بروبچ خودمون عادی بود
ماهور دهنشو باز کرد با صدای عکس گرفتن گوشی برگشتم سمت بچه ها با ملیس شیطون روبرو شدم
ملیسا: خیلیم خوشگل افتادین!
حس خوبیه! کسی رو دوست داشته باشیو اونم دوست داشته باشه!از اون دوست داشتن واقعیا! از اونا که تا تهش هستو بیخیالت نمیشه از اونایی که تا ب خودت میای انقد وابسته ش شدی که نتونی دل بکنی! یهو میفهمی بدجور عاشق شدی رفت تموم زندگیت رو محور حال اون میچرخه اگه خوشحال بود خوشحالیو وقت ناراحتیش تو بیشتر براش ناراحتی!
از اون دوست داشتنایی که براش میمیری دوسنداری غمشو ببینی دلت نمیخواد ازش دور باشی و نتونی ناراحتش کنی
از اون دوست داشتنایی که برای هم ارامش باشیدو ازت انرژی بگیره و انگیزه باشی براش
اون روزو با شیطنتو مسخره بازیامون گذروندیم و اخرش از هم خدافظی کردیم!بادوری ازشون سخت بود برام مث خانوادم بودن ی روز تموم میشه بازم اینجوری در آرامش دور همیم...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #جذاب #شیک #هنری
۲۹.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.