یک تهیونگ
یک تهیونگ
پارت13
سه سال بعد---->
*ویو تهیونگ*
امروز بعد 3 سال میخوام ا.ت رو ببرم پیش مادرو پدرش از اون وقتی که اوردمش خیلی میگذره و اون هروز رو مخ تر میشه ولی به عنوان خواهرم واقعا دختر خوبیه تمام تمرین های رزمی رو روز های ذوج باهام تو باشگاه زیر زمین انجام میدیم
و هک کردنو رانندگی هم از اون کوک پدردود یاد گرفته اخه هزار بار گفتم نکنه این کارو اخه به یه دختر 17 ساله چطور ماشین بدم برونه اخه؟
حتی مونده که به سن قانونی برسه
اوفففففف
بعد صدا زدن منشی بدون در زدن وارد شد که بلند گفتم:
_خانم پارک اینجا تویله نیست که سرتو انداختی میای اینجا ها!
+عههه ببخشید
همینطور نگاه میکردم که رفت بیرون و در زد که اجازه ورود دادم و دوباره وارد شد باور کنین این منشیه من بجای اون یه تخته کل تخته هارو نداره همون یدونه رو داره
گفتم:
_خانم پارک این پرونده هایی که باید برن بایگانی به تیم نظافتم بگو بیان اتاقمو بدون تغییر جای وسایل تمیز کنن ممنون بعد من میتونی بری خونه من میرم
+چشم حتما خدانگهدار
بعد مطمئن شدن از طرف منشی سوار ماشینم شدم تا برم پیش ا.ت و بهش بگم که بریم خونه مادر و پدرش
*ویو ا.ت*
ایییییییی
بعد زدن اخرین مشت به اون پسره الدنگ از روی رینگ اومدم پایین اخخخ بدنم
داشتم از پله ها بالا میرفتم که یه صدایی از اتاق هیونگ کوک اومد برون در زدن وارد اتاق شدم که تو صدم ثانیه در اتاقو بستم........شت
اخه دختر اوردن اونم تو خونه تهیونگ جعررررر
بدوبدو رفتم تو اتاقم که در با شدت باز شد و هیکل قناص کوک مشخص شد که با صدای بلندی که خنده توش موج میزد گفت:
_دخترههههه فضول چرااابدون در زدن وارد میشی نمیگی شاید مشغول کاری بودن
ا.ت_ارع ارع برو ادامه بده(خنده)
کوک_نه دیگه حسش پرید دختره هم رفت
ا.ت_پس الان میتونم بگم که شلوار تو چپه پوشیدی و تمام شرفت زیر پاته
کوک_جیغغغغغغغغعغغغ (از این زنونه ها) نگاه نکن لختمممم
قهقه ای کردم که کوک پرواز کرد سمت اتاقش اخه مگه نمیبینی تمام شرفت ریخته هعییییی
پاشدم رفتم تو حموم و تو حموم20 دقیقه فقط با تصور اینکه یونا رو بکشم تصور کردم اخههههه مرتیکه رل زده اونم با یک پسرههعه عن اصلا قرار ما این نبود که رل بزنی و اون قانونو شکست
تازه دوروز پیش دیدمش
از اون روز که کم مونده بود خودمو پاره کنم تهیونگ اجازه میده یونا رو ببینم
فلش بک----->
*ویو ا.ت*
بعد از 5 ساعت تمام گریه کردن تو این اتاق کوقتی بلخره تهیونگ خان تشریف اوردن و تمام صدای دادش تو خونه شنیده میشد اون نآمزد مسخرش 2 روزه منو تو این اتاق کوفتی زندانی کرده و چون دختر خاله تهیونگه چیزی نگفتم بهش ولی اون بحثو شروع کرد منم یه سیلی ناقابل بهش زدم هنوز صدای نحس تهیونگ تو خونه بود
ادامه دارد.....
پارت13
سه سال بعد---->
*ویو تهیونگ*
امروز بعد 3 سال میخوام ا.ت رو ببرم پیش مادرو پدرش از اون وقتی که اوردمش خیلی میگذره و اون هروز رو مخ تر میشه ولی به عنوان خواهرم واقعا دختر خوبیه تمام تمرین های رزمی رو روز های ذوج باهام تو باشگاه زیر زمین انجام میدیم
و هک کردنو رانندگی هم از اون کوک پدردود یاد گرفته اخه هزار بار گفتم نکنه این کارو اخه به یه دختر 17 ساله چطور ماشین بدم برونه اخه؟
حتی مونده که به سن قانونی برسه
اوفففففف
بعد صدا زدن منشی بدون در زدن وارد شد که بلند گفتم:
_خانم پارک اینجا تویله نیست که سرتو انداختی میای اینجا ها!
+عههه ببخشید
همینطور نگاه میکردم که رفت بیرون و در زد که اجازه ورود دادم و دوباره وارد شد باور کنین این منشیه من بجای اون یه تخته کل تخته هارو نداره همون یدونه رو داره
گفتم:
_خانم پارک این پرونده هایی که باید برن بایگانی به تیم نظافتم بگو بیان اتاقمو بدون تغییر جای وسایل تمیز کنن ممنون بعد من میتونی بری خونه من میرم
+چشم حتما خدانگهدار
بعد مطمئن شدن از طرف منشی سوار ماشینم شدم تا برم پیش ا.ت و بهش بگم که بریم خونه مادر و پدرش
*ویو ا.ت*
ایییییییی
بعد زدن اخرین مشت به اون پسره الدنگ از روی رینگ اومدم پایین اخخخ بدنم
داشتم از پله ها بالا میرفتم که یه صدایی از اتاق هیونگ کوک اومد برون در زدن وارد اتاق شدم که تو صدم ثانیه در اتاقو بستم........شت
اخه دختر اوردن اونم تو خونه تهیونگ جعررررر
بدوبدو رفتم تو اتاقم که در با شدت باز شد و هیکل قناص کوک مشخص شد که با صدای بلندی که خنده توش موج میزد گفت:
_دخترههههه فضول چرااابدون در زدن وارد میشی نمیگی شاید مشغول کاری بودن
ا.ت_ارع ارع برو ادامه بده(خنده)
کوک_نه دیگه حسش پرید دختره هم رفت
ا.ت_پس الان میتونم بگم که شلوار تو چپه پوشیدی و تمام شرفت زیر پاته
کوک_جیغغغغغغغغعغغغ (از این زنونه ها) نگاه نکن لختمممم
قهقه ای کردم که کوک پرواز کرد سمت اتاقش اخه مگه نمیبینی تمام شرفت ریخته هعییییی
پاشدم رفتم تو حموم و تو حموم20 دقیقه فقط با تصور اینکه یونا رو بکشم تصور کردم اخههههه مرتیکه رل زده اونم با یک پسرههعه عن اصلا قرار ما این نبود که رل بزنی و اون قانونو شکست
تازه دوروز پیش دیدمش
از اون روز که کم مونده بود خودمو پاره کنم تهیونگ اجازه میده یونا رو ببینم
فلش بک----->
*ویو ا.ت*
بعد از 5 ساعت تمام گریه کردن تو این اتاق کوقتی بلخره تهیونگ خان تشریف اوردن و تمام صدای دادش تو خونه شنیده میشد اون نآمزد مسخرش 2 روزه منو تو این اتاق کوفتی زندانی کرده و چون دختر خاله تهیونگه چیزی نگفتم بهش ولی اون بحثو شروع کرد منم یه سیلی ناقابل بهش زدم هنوز صدای نحس تهیونگ تو خونه بود
ادامه دارد.....
۶.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.