چطورین گلای تو خونه من بازم اومدم با یک پارت دیگه گلیلیلی
چطورین گلای تو خونه من بازم اومدم با یک پارت دیگه گلیلیلیلیلیلی:)
_________________________________________
فیک کوک
پارت 55 فکرکنم؟
ویو ا.ت
هاااااااااا
شروع کردم به سرفه کردن و اب تو دهنم از گوش،چشم،دماغم بیرون ریخت آییییی
یعنی چی این کیه؟
هرچی به مغزم فشار اوردم نفهمیدم تا اینکه وجدانم اومد پیشم:
£داداش دیگه به اون مغز فشار نده اوردوز کرد داره ازش دود در میاد
_سکووووووت
که یادم اومد بعله حتما کار بوراس چون شمارمو داره ولی من شمارشو ندادم میخواد سر کارم بزاره دارم برات
سریع نوشتم و براش ارسال کردم
""ویو کوک""
رو به تهیونگ گفتم:
_شماره ا.ت رو پیداییدم
تهیونگ با یک نگاهی که میشد از توش خوند : "خاک تو سرت من کنم الهی"
گفت:
_احمق سعدی 30 سال بسی رنج برد تو بیای بگی پیداییدم؟
با ته خنده گفتم:
_فردوسی 30 سال بسی رنج برد که تو بیای بگی سعدی؟
با بهت گفت:
_مگه فردوسی بود؟
پقی زدم زیر خنده و بلند گفتم:
_خداااا ترووو شفاااا ندههه بموتی ما بت بخندیم
گیج نگام میکرد که یهو نگاهش غمگین شد و گفت:
_کوک میدونی چند وقته خندتو ندیده بودم؟دلم برای این روت تنگ شده بود لعنتی!
با لبخند بهش خیره شدم که گفت:
_درسته؛ ولش بیا به ا.ت پیام بدیم بسنجیمش ببینیم چه بت جواب میده!
اوکی زیر لب گفتم
{به دلیل گشادی ادمین حوصله باز نویسی اون پیامارو ندارم پارت قبلو بخونین😂}
همینطور منتظر پیام بعدیش بودم و عصابم به شدت خط خطی از حرفی که زده بود که پیم داد:
_عااااااااا تویی بورا به خدا بمیری سر خاکسپاریت نمیام ولی از عموحاجی چرا حلواتو میگیرم پسره کله خر نمیتونی مثل ادم خودتو معرفی کنی فکر کردم کی پیام داده الانم برو گمشو خواهر شوعرم اینجاس شب بیا دنبالش الان میخوام باهاش در مورد تو قیبت کنیم خدافس
کاملا هنگ کردم بورا خواهرشوهر یعنی چی؟
ا.ت ازدواج کرده
اون روز تو شرکت انگشتر تو دست چپشو دیدم ولی فکر کردم تزینیه
یعنی ممکنه ازدواج کرده باشه نکنه بچه هم داره
تهیونگ تمام پیامارو خونده قراره تحقیق کنه و مطمئن بشه اگه اگه واقعا منو دوست نداشته باشه از زندگیش میرم.....
لایک ؟
کامنت؟
فالو؟
_________________________________________
فیک کوک
پارت 55 فکرکنم؟
ویو ا.ت
هاااااااااا
شروع کردم به سرفه کردن و اب تو دهنم از گوش،چشم،دماغم بیرون ریخت آییییی
یعنی چی این کیه؟
هرچی به مغزم فشار اوردم نفهمیدم تا اینکه وجدانم اومد پیشم:
£داداش دیگه به اون مغز فشار نده اوردوز کرد داره ازش دود در میاد
_سکووووووت
که یادم اومد بعله حتما کار بوراس چون شمارمو داره ولی من شمارشو ندادم میخواد سر کارم بزاره دارم برات
سریع نوشتم و براش ارسال کردم
""ویو کوک""
رو به تهیونگ گفتم:
_شماره ا.ت رو پیداییدم
تهیونگ با یک نگاهی که میشد از توش خوند : "خاک تو سرت من کنم الهی"
گفت:
_احمق سعدی 30 سال بسی رنج برد تو بیای بگی پیداییدم؟
با ته خنده گفتم:
_فردوسی 30 سال بسی رنج برد که تو بیای بگی سعدی؟
با بهت گفت:
_مگه فردوسی بود؟
پقی زدم زیر خنده و بلند گفتم:
_خداااا ترووو شفاااا ندههه بموتی ما بت بخندیم
گیج نگام میکرد که یهو نگاهش غمگین شد و گفت:
_کوک میدونی چند وقته خندتو ندیده بودم؟دلم برای این روت تنگ شده بود لعنتی!
با لبخند بهش خیره شدم که گفت:
_درسته؛ ولش بیا به ا.ت پیام بدیم بسنجیمش ببینیم چه بت جواب میده!
اوکی زیر لب گفتم
{به دلیل گشادی ادمین حوصله باز نویسی اون پیامارو ندارم پارت قبلو بخونین😂}
همینطور منتظر پیام بعدیش بودم و عصابم به شدت خط خطی از حرفی که زده بود که پیم داد:
_عااااااااا تویی بورا به خدا بمیری سر خاکسپاریت نمیام ولی از عموحاجی چرا حلواتو میگیرم پسره کله خر نمیتونی مثل ادم خودتو معرفی کنی فکر کردم کی پیام داده الانم برو گمشو خواهر شوعرم اینجاس شب بیا دنبالش الان میخوام باهاش در مورد تو قیبت کنیم خدافس
کاملا هنگ کردم بورا خواهرشوهر یعنی چی؟
ا.ت ازدواج کرده
اون روز تو شرکت انگشتر تو دست چپشو دیدم ولی فکر کردم تزینیه
یعنی ممکنه ازدواج کرده باشه نکنه بچه هم داره
تهیونگ تمام پیامارو خونده قراره تحقیق کنه و مطمئن بشه اگه اگه واقعا منو دوست نداشته باشه از زندگیش میرم.....
لایک ؟
کامنت؟
فالو؟
۱۰.۱k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.