bta
#معشوقه_لرد
پارت ۲۷
_اروم باششششش نفسسس بکش چه خبرته هیونگ
سوکجین: من ارووم، بگو چه مرضی داشتی که داد زدی
_فقط میخواستم بگم این بهترین غذاییه که درس کردی همین
سوکجین: اها🔪
پسر بزرگتر اهایی گفت و کارد تیزی که برای برش سبزی هایی که میخواست با اونها کناره بشقاب هارو تزیین کنه به دست داشت رو جلوی چشم تهیونگ به معنای زنده ات نمیزارم تکون داد
تهیونگ بعد از تهدید سوکجین از اشپزخونه فرار کرد و با صدای نسبتاً بلندی داد زد
_خیلی بی رحمی هیونگگگگگ من فقط ازت تعریف کردم
سوکجین: این تعریف هارو برای دوست دخترت بزار کناررررر بچه
و بحث لفظیه کوچیک اون دو پسر باعث جلب توجه پنج پسر دیگه و منفجر شدن خونه از صدای خنده هاشون شد
نامجون: خب دیگه شیطنت بسه، بیایید به سوکجین کمک کنیم تا میز شام رو بچینه
+اوه هیونگ اصلا نیاز به کمک تو نیست، مثل یه مرد با اصل و نصب و سلطانتی روی کاناپه لم بده و ما بنده های حقیر رو که درحال چیدن ضیافت بزرگی برای شما هستیم رو تماشا کنید.
و در عین حرف های جونگکوک تهیونگ داشت با رسم شکل شاهانه نشستن و شاهانه رفتار کردن رو به نامجون یاد میداد و حرف ها و رفتار این دو پسر برای بار دیگری خونه رو منفجر از خنده های پسرها کرد
_________________________________
«میدونم کمه، فقط همین نیست بازم میزارم امشب اگه بتونم بیدار بمونم»
پارت ۲۷
_اروم باششششش نفسسس بکش چه خبرته هیونگ
سوکجین: من ارووم، بگو چه مرضی داشتی که داد زدی
_فقط میخواستم بگم این بهترین غذاییه که درس کردی همین
سوکجین: اها🔪
پسر بزرگتر اهایی گفت و کارد تیزی که برای برش سبزی هایی که میخواست با اونها کناره بشقاب هارو تزیین کنه به دست داشت رو جلوی چشم تهیونگ به معنای زنده ات نمیزارم تکون داد
تهیونگ بعد از تهدید سوکجین از اشپزخونه فرار کرد و با صدای نسبتاً بلندی داد زد
_خیلی بی رحمی هیونگگگگگ من فقط ازت تعریف کردم
سوکجین: این تعریف هارو برای دوست دخترت بزار کناررررر بچه
و بحث لفظیه کوچیک اون دو پسر باعث جلب توجه پنج پسر دیگه و منفجر شدن خونه از صدای خنده هاشون شد
نامجون: خب دیگه شیطنت بسه، بیایید به سوکجین کمک کنیم تا میز شام رو بچینه
+اوه هیونگ اصلا نیاز به کمک تو نیست، مثل یه مرد با اصل و نصب و سلطانتی روی کاناپه لم بده و ما بنده های حقیر رو که درحال چیدن ضیافت بزرگی برای شما هستیم رو تماشا کنید.
و در عین حرف های جونگکوک تهیونگ داشت با رسم شکل شاهانه نشستن و شاهانه رفتار کردن رو به نامجون یاد میداد و حرف ها و رفتار این دو پسر برای بار دیگری خونه رو منفجر از خنده های پسرها کرد
_________________________________
«میدونم کمه، فقط همین نیست بازم میزارم امشب اگه بتونم بیدار بمونم»
۶.۰k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.