half brother فصل ۲ part : 68
صورتش قرمز شد یادم رفته بود شرمنده کردنش چقدر لذت بخش و اعتیاد اوره!
[اصطالح اصلی اول لیکور بعد تخته که اینجا به خاطر موقعیت جونگکوک تغییرش داده]
چشم غره رفت: "خوبه حداقل اونقدر حالت خوب شده که جوک های کثیف بگی،این معنیش اینه که امروز یه کار درست انجام دادم"
"در واقعه این ایده..."با چشمام اطراف رو نشون دادم: "اومدن به اینجا عالی بود"
چیزی که ارزو می کردم می تونستم بهش بگم این بود که در واقع وقت گذروندن با خودشه که بهترین قسمته قضیست
چیپس خریدیم و من رفتم تا یکم نوشیدنی بگیرم حالم خیلی خوب بود تا اینکه موقع برگشتن پیش گرتا یه مرد چاق با کاله کابویی به باسنش ضربه زد بدون هیچ فکری بدنم رفت روی حالت دعوا
" فقط بهم بگو که اون خرس گنده به باسنت دست نزد"
نوشیدنی هارو دادم دستش"اینارو نگه دار"
گردنشو گرفتم واسه گرفتن گردن چاقش دو تا دستم لازم بود
"فکر کردی کی هستی که بهش دست می زنی؟"
دستاشو بالا اورد : "نمی دونستم با کسیه داشتم کمکش می کردم"
"نه مثل اینکه داشتی از خودت پذیرایی می کردی"
تصادفا وقتی اون حرفارو بهش می گفتم روش توف کردم بعد کشیدمش سمت گرتا : "همین الان ازش عذرخواهی کن"
" ببین اقا..."
"معذرت خواهی کن"
سرش داد زدم و دستمو دور گردنش محکم تر فشار دادم: "متاسفم"
گوش هام نبض میزد هنوزم می خواستم بکشمش
" بسه جونگکوک بیا بریم لطفا"
گرتا پا در میونی کرد
قیافه ی ترسیدش بهم فهموند که سرویس کردن دهن این مرتیکه ارزششو نداره که اونو توی این شرایط بذارم نوشیدنیم رو ازش گرفتمو به راهم ادامه دادم که شنیدم از پشت سرم گفت : "خوش شانسی که به موقع اومدی چون بعدش می خواستم بهش بگم برام س*ا*ک بزنه"
از کوره در رفتم به سمتش حمله کردم نزدیک بود به گرتا اسیب بزنم وقتی داشت
سعی می کرد با بدن کوچیکش مانعم بشه فقط نتیجش این شد که همه ی نوشیدنی ها ریخت روی سر تا پاش"جونگکوک نه خواهش می کنم نمی خوام از اینجا پرتمون کنن بیرون التماست می کنم"
می دونستم اگه دستم بهش برسه یا می کشمش یا یه بالیی سرش میارم باید از اونجا دور می شدم.
"باید ازش ممنون باشی که هنوز صورتت سر جاشه"
وقتی از اتاق بیرون اومدیم هنوز داشتم حرس می خوردم تنها باری که به جز ایندفعه با کسی دست به یقه شده بودم هم برای دفاع از گرتا بود الان من به عنوان برادر ازش محافظت کردم یا عشق سابق؟!
موهاش وحشیانه بهم ریخته بودو لباسش خیس بود."وای گرتا گند خورده به لباسات"
در واقع هیچوقت به خوشگلیه الان نبوده خندید"یه بهم ریخته ی س*ک*سی"
"بیا بریم برات لباس بخرم"
" چیزی نیست فقط یکم خیسم"
یه کم خیس لعنتی اون فکر منحرفتو جمع کن جونگکوک
خب اینم از پارت هدیه آخر لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
شبتون بخیر خوشگلای من 🌌✨️🌙
[اصطالح اصلی اول لیکور بعد تخته که اینجا به خاطر موقعیت جونگکوک تغییرش داده]
چشم غره رفت: "خوبه حداقل اونقدر حالت خوب شده که جوک های کثیف بگی،این معنیش اینه که امروز یه کار درست انجام دادم"
"در واقعه این ایده..."با چشمام اطراف رو نشون دادم: "اومدن به اینجا عالی بود"
چیزی که ارزو می کردم می تونستم بهش بگم این بود که در واقع وقت گذروندن با خودشه که بهترین قسمته قضیست
چیپس خریدیم و من رفتم تا یکم نوشیدنی بگیرم حالم خیلی خوب بود تا اینکه موقع برگشتن پیش گرتا یه مرد چاق با کاله کابویی به باسنش ضربه زد بدون هیچ فکری بدنم رفت روی حالت دعوا
" فقط بهم بگو که اون خرس گنده به باسنت دست نزد"
نوشیدنی هارو دادم دستش"اینارو نگه دار"
گردنشو گرفتم واسه گرفتن گردن چاقش دو تا دستم لازم بود
"فکر کردی کی هستی که بهش دست می زنی؟"
دستاشو بالا اورد : "نمی دونستم با کسیه داشتم کمکش می کردم"
"نه مثل اینکه داشتی از خودت پذیرایی می کردی"
تصادفا وقتی اون حرفارو بهش می گفتم روش توف کردم بعد کشیدمش سمت گرتا : "همین الان ازش عذرخواهی کن"
" ببین اقا..."
"معذرت خواهی کن"
سرش داد زدم و دستمو دور گردنش محکم تر فشار دادم: "متاسفم"
گوش هام نبض میزد هنوزم می خواستم بکشمش
" بسه جونگکوک بیا بریم لطفا"
گرتا پا در میونی کرد
قیافه ی ترسیدش بهم فهموند که سرویس کردن دهن این مرتیکه ارزششو نداره که اونو توی این شرایط بذارم نوشیدنیم رو ازش گرفتمو به راهم ادامه دادم که شنیدم از پشت سرم گفت : "خوش شانسی که به موقع اومدی چون بعدش می خواستم بهش بگم برام س*ا*ک بزنه"
از کوره در رفتم به سمتش حمله کردم نزدیک بود به گرتا اسیب بزنم وقتی داشت
سعی می کرد با بدن کوچیکش مانعم بشه فقط نتیجش این شد که همه ی نوشیدنی ها ریخت روی سر تا پاش"جونگکوک نه خواهش می کنم نمی خوام از اینجا پرتمون کنن بیرون التماست می کنم"
می دونستم اگه دستم بهش برسه یا می کشمش یا یه بالیی سرش میارم باید از اونجا دور می شدم.
"باید ازش ممنون باشی که هنوز صورتت سر جاشه"
وقتی از اتاق بیرون اومدیم هنوز داشتم حرس می خوردم تنها باری که به جز ایندفعه با کسی دست به یقه شده بودم هم برای دفاع از گرتا بود الان من به عنوان برادر ازش محافظت کردم یا عشق سابق؟!
موهاش وحشیانه بهم ریخته بودو لباسش خیس بود."وای گرتا گند خورده به لباسات"
در واقع هیچوقت به خوشگلیه الان نبوده خندید"یه بهم ریخته ی س*ک*سی"
"بیا بریم برات لباس بخرم"
" چیزی نیست فقط یکم خیسم"
یه کم خیس لعنتی اون فکر منحرفتو جمع کن جونگکوک
خب اینم از پارت هدیه آخر لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
شبتون بخیر خوشگلای من 🌌✨️🌙
- ۲۱.۸k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط