وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...
PART TWENTY TWO
ا.ت: اره دارم و بهترین هم هست برای من....هرچقدر بیشتر میشناسمش میفهمم چقدر با تو فرق داشته و اگه هم امدم اینجا فقط بخاطر زور مادرم بوده
تهیونگ: ا.ت من دوستت دارم...لطفا یه فرصت دیگه بده بهم تا جبران کنم میدونم از نظرت الان خیلی خار و خفیفم اما من هنوزم همونیم که میتونه جرت بده ولی چون تو دوست نداری دیکه طرفت نیومد
ا.ت: نه میدونم تو خار و خفیف نیستی و چون دوستم داری کاری باهام نداری ولی من دیکه دوستت ندارم فرصت هم نیاز نیست تو دستت به همه خورده یه آدم کثیفی
تهیونگ: میخوام عوض شم
!چی میل دارید قربان
تهیونگ: چی میخوای عزیزم
ا.ت یکم دلش لرزید تا حالا با این لحن گفتن عزیزم رو به رو نشده بود
ا.ت: دو بطری شراب یه بشقاب استیک
!بله!
تهیونگ: ببخشید جابه جا گفت
ا.ت: نه دقیقا همینی که گفتم
گارسون سری تکون داد و رفت
ا.ت: گفتی میخوای عوض شی؟چرا؟چطور؟...کِی؟
تهیونگ: برای تو هرجور شده عوض میشم
ا.ت: من اونی که دوست داشتم همینقدر آدم کثیفی بود اما برام مهم نبود چون دوستش داشتم اما الان نه
تهیونگ از جاش بلند شد و با صدای بلند گفت دو تا شراب دیگه هم بیارید
تهیونگ: باشه...اگه این چیزیه که میخوای منم میخوام یه امروز فقط کنارت باشم
.....
کوک ویو
باورم نمیشد که تهیونگ خاستگاری ا.ت رفته برام جالب بود ببینم اینا چیکار میکنن
=به چی فک میکنی
کوک: به ا.ت و تهیونگ
=هعی....فک کنم اونا از هم ناراحتن
کوک: اهوم....بعد از اینکه دیدم تهیونگ عاشق شده فهمیدم چقدر آدم ضعیفی شده چقدر راحت ناراحت میشه چقدر زود عصبانی میشه...عین یه بچه بود
سول زد زیر خنده و کوک رو بوسید
=خب خودتم همینجوری دیگه
کوک: من؟!!!!
سول آبرویی بالا انداخت و به کوک اشاره کرد که چطور دو روزه از صبح تا شبش سرش رو سینه سول و محکم بدنشو گرفته
کوک: هی
=خنده
کوک: خب من فقط بغلت کردم
=من تا حالا ندیدم که وقتی همو بغل میکنن طرف زو مجبور کنن نیازشون کنه
کوک؛ خب...من
=اینم ندیدم که اگه از بغل هم در بیان دنبال سرش راه بیفته تا دوباره بغلش کنه
کوک: خب یهو حس تنهایی میگیره ادمو
=تو مدرسه هم ول نکنه دیگه بدتر
کوک: باشه تسلیم اوکی اوکی فهمیدم همه تو عاشقی اینجورن
سول خنده ریزی کرد و سر کوک رو محکمتر به خودش فشار داد و شروع به قربون صدقه رفتنش کرد
.....
ته: یا لی ا.ت بهت گفتم چقدر بغلت حس خوبی میده؟(مست)
ا.ت: ایی اینقدر نچسب به من...آقا لطفا تند تر برو
راننده بله ای گفت و سرعت بالا برد تهیونگ اینقدر مست کرده بود که هیچی حالیش نبود فقط چند تا شکولات بهش داد تا راضی شه آدرس خونشو بگه رو خدا میدونه
با رسیدن به آپارتمان ا.ت حساب کرد و تهیونگو به زور برد توی آسانسور
ا.ت: کیم تهیونگ کدوم واحد زندکی میکنی ها؟
ته: عاممم......
ا.ت: زود باش کمرم شکست سنگینی
ته: ....
بی شرط❌️
ا.ت: اره دارم و بهترین هم هست برای من....هرچقدر بیشتر میشناسمش میفهمم چقدر با تو فرق داشته و اگه هم امدم اینجا فقط بخاطر زور مادرم بوده
تهیونگ: ا.ت من دوستت دارم...لطفا یه فرصت دیگه بده بهم تا جبران کنم میدونم از نظرت الان خیلی خار و خفیفم اما من هنوزم همونیم که میتونه جرت بده ولی چون تو دوست نداری دیکه طرفت نیومد
ا.ت: نه میدونم تو خار و خفیف نیستی و چون دوستم داری کاری باهام نداری ولی من دیکه دوستت ندارم فرصت هم نیاز نیست تو دستت به همه خورده یه آدم کثیفی
تهیونگ: میخوام عوض شم
!چی میل دارید قربان
تهیونگ: چی میخوای عزیزم
ا.ت یکم دلش لرزید تا حالا با این لحن گفتن عزیزم رو به رو نشده بود
ا.ت: دو بطری شراب یه بشقاب استیک
!بله!
تهیونگ: ببخشید جابه جا گفت
ا.ت: نه دقیقا همینی که گفتم
گارسون سری تکون داد و رفت
ا.ت: گفتی میخوای عوض شی؟چرا؟چطور؟...کِی؟
تهیونگ: برای تو هرجور شده عوض میشم
ا.ت: من اونی که دوست داشتم همینقدر آدم کثیفی بود اما برام مهم نبود چون دوستش داشتم اما الان نه
تهیونگ از جاش بلند شد و با صدای بلند گفت دو تا شراب دیگه هم بیارید
تهیونگ: باشه...اگه این چیزیه که میخوای منم میخوام یه امروز فقط کنارت باشم
.....
کوک ویو
باورم نمیشد که تهیونگ خاستگاری ا.ت رفته برام جالب بود ببینم اینا چیکار میکنن
=به چی فک میکنی
کوک: به ا.ت و تهیونگ
=هعی....فک کنم اونا از هم ناراحتن
کوک: اهوم....بعد از اینکه دیدم تهیونگ عاشق شده فهمیدم چقدر آدم ضعیفی شده چقدر راحت ناراحت میشه چقدر زود عصبانی میشه...عین یه بچه بود
سول زد زیر خنده و کوک رو بوسید
=خب خودتم همینجوری دیگه
کوک: من؟!!!!
سول آبرویی بالا انداخت و به کوک اشاره کرد که چطور دو روزه از صبح تا شبش سرش رو سینه سول و محکم بدنشو گرفته
کوک: هی
=خنده
کوک: خب من فقط بغلت کردم
=من تا حالا ندیدم که وقتی همو بغل میکنن طرف زو مجبور کنن نیازشون کنه
کوک؛ خب...من
=اینم ندیدم که اگه از بغل هم در بیان دنبال سرش راه بیفته تا دوباره بغلش کنه
کوک: خب یهو حس تنهایی میگیره ادمو
=تو مدرسه هم ول نکنه دیگه بدتر
کوک: باشه تسلیم اوکی اوکی فهمیدم همه تو عاشقی اینجورن
سول خنده ریزی کرد و سر کوک رو محکمتر به خودش فشار داد و شروع به قربون صدقه رفتنش کرد
.....
ته: یا لی ا.ت بهت گفتم چقدر بغلت حس خوبی میده؟(مست)
ا.ت: ایی اینقدر نچسب به من...آقا لطفا تند تر برو
راننده بله ای گفت و سرعت بالا برد تهیونگ اینقدر مست کرده بود که هیچی حالیش نبود فقط چند تا شکولات بهش داد تا راضی شه آدرس خونشو بگه رو خدا میدونه
با رسیدن به آپارتمان ا.ت حساب کرد و تهیونگو به زور برد توی آسانسور
ا.ت: کیم تهیونگ کدوم واحد زندکی میکنی ها؟
ته: عاممم......
ا.ت: زود باش کمرم شکست سنگینی
ته: ....
بی شرط❌️
- ۱۶.۸k
- ۲۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط