وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...

PART TWENTY ONE
در خونه رو باز کردم و مثل جنازه افتادم
*خیلی خسته شدی؟
ا.ت: ناجوررر...نهار چی داریم مامان؟
*سوشی
ا.ت خوشحال پاشد و رفت تا لباساشو عوض کنه....وسط نهار بودن که مامان ا.ت بهش خیره شد
*میگم از یونگی راضی‌ای
ا.ت بدون نگاه کردن به مادرش همونجوری که می‌خورد سرشو تکون داد
ا.ت: هوم پسر خیلی خوبیه
*اگه دوستش نداری میتونی...سر قرار بعدیت بری
ا.ت: ها؟
*خب الان تو و یونگی یه ماهه بفهمید اما بازم تو خاستگار داری...راستش هفته پیش امد
ا.ت: مامانننن من نمیخوام یونگی خوبهههه(بلند)
*این سلیطه بازیا چیه؟امروز باید هر جور شده بری سر قرار
ا.ت چاسپکشو زد رو میز و خیره نگاه کرد
ا.ت: چه ساعتی میاد؟
*پنج....میری؟
نفس عمیقی کشید و از پای غذا بلند شد و با گفتن میخوام استراحت کنم وارد اتاقش شد...یه آهنگ انداخت تو گوشش و گرفت خوابید اصلا براش مهم نبود که خاستگار کیه
ساعت چهار شد و مامان ا.ت بلندش کن
*چقدر میخوابی دختر پاشو آماده شو
ا.ت: اَه
بلند شدم به اطرافم نگاهی کردم دیر واسه چی؟....هوم؟.....اه خاستگار...خب چیکار کنم پگه مهمه مگه دیگه زندگی من بازی ای هست که باهام نکرده باشه...پاشدم و دست و صورتمو شستم و یکم ماساژ صورت دادم که پف نداشته باشه...در کمد رو باز کردم من عاشق لباسای لی بودم و کمدمم از هر نوعی لی داشت یکی رو برداشتم[اسلاید بعد]و ارایش خیلی لایتی زدم و سایه ابی و یه خط چشم ابی نفتی زدم....کفشای اسپرتمو پوشیدم جدی خیلی خوب شده بود نگاه به ستعت کردم ده دقیقه به ۵ بودددددد
ا.ت: وای چقدر دیر شدههه
با ادکلن شنل چنسم یه دوش ریز گرفتم و تا خواستم بشینم رو تخت مامان صدام زد
*ا.ت دخترم بیا آقا منتظرن
هوفی کشیدم و یه خنده الکی قاب صورتم کردم و در رو باز کردم...
تهیونگ: سلام خانوم لی
ا.ت: تو...تو اینجا چیکار میکنی؟
*عا از قبل همو می‌شناسید
تهیونگ: بعله ما تو یه کلاسیم
*به چقدر بهتر پس با هم راحت تر صحبت می‌کنید...
تهیونگ: درسته مگه نه خانوم؟
ا.ت: ب...بله
تهیونگ گل رو داد دست مادر ا.ت و در رو باز کرد
ته: بریم؟
ا.ت سری تکون داد و جلو راه افتاد توی ماشین هیچ حرفی رد و بدل نشد...ا.ت سرشو توی گوشی کرده بود و به تهیونگ اهمیتی نمیداد....با رسیدن به کافه بلک تهیونگ پیاده سد که در رو برای ا.ت باز کنه اما ا.ت بی اهمیت خودش وارد کافه شد و تهیونگم پشت سرش امد...نشستن رو به روی هم
تهیونگ: خوشم نمیاد با عطر دوش بگیری
ا.ت با یه هعی گفتن از گوشی در شد
ا.ت: انتظار اینکه باهات اینجا بشینم صحبت کنمو نداشتم...
تهیونگ: میدونم....ا.ت ازم ناراحتی؟
ا.ت: نه چرا باید ازت ناراحت باشم؟
تهیونگ: البته خب تو الان دیگه دوست‌پسر خودتو داری
ا.ت: اره دارم و بهترین هم هست برای من....هرچقدر بیشتر میشناسمش میفهمم ...
۳۵💋❤️
دیدگاه ها (۱۲)

وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...

وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...

وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...

بچها سوغاتی به رفیقتون چی میدین...تایپinfp

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides³⁶یک ساعت قبلتهیونگتهیونگ: نمیای بیرون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط