Psycho killerقاتل روانی

Psycho killer(قاتل روانی)

Part 48

سپس هردو دست تو دست هم راهی سوپرایزی که جیمین اماده کرده بود شدن

جیمین دست ات گرفت و از ماشین پیادش کرد ات به محض شنیدن صدای موج های دریا به سمت ساحل قدم برداشت

کفش هایش را در اورد و در دستانش گرفت و پاهایش بر روی شن های ساحل قرار داد و به ارومی به لب اب نزدیک شد وقتی موج های دریا به ارومی پاهایش لمس می کردن حس خوبی داشت ، حس فوق العاده و دلپذیر

کمی جلوتر رفت اما دستانش توسط جیمین گرفته شد و باعث شد کمی به عقب برگرده
با صدای دل نواز جیمین که می گفت « مراقب باش » نگاهشو به او داد که با عشق نگاهش می‌کرد سپس گفت

ات : جیمین این بهترین سوپرایزم بود ...... از کجا میدونستی من عاشق دریام ؟

جیمین همونطور که سکوت کرده بود به چشمای ات خیره شده بود به ارومی دستاش گرفت و نمیدونست باید از کجا شروع کند ..... اصلا چطوری این جرقه عشق در درونش به وجود اومده بود ...... چجوری باید احساساتش بیان می کرد

از یک طرفی می ترسید حسی که بهش دارد بیان کند اما تموم قدرتش جمع کرد و گفت

جیمین : ات من ..... من نمیدونم باید از کجا شروع کنم ..... نمیدونم چجوری و کی بهت باختم .... این قلب بی صاحابم با اون نگاه کردنات ، با اون حرف زدنات ، با تک تک کارایی که می کنی می تپه و به عشق تو زنده اس و همین باعث شده منم زنده باشم ، منم حس دوست داشتن تجربه کنم

تا قبل از تو زندگی من خیلی صاف و ساده بود بدون هیچگونه انگیزه ای ، بدون هیچگونه هدفی اما الان با دیدن تو حداقل یک هدف ، یک انگیزه برای زندگی دارم اونم تویی فقط تو
من من عاشقتم

جیمین به یکباره کل احساساتش بیان کرد حالا دیگر قلبش اروم تر شده بود ..... دیگر خبری از اون ادم سرد و خشک نبود ...... عشق جوری اونو عوض کرده بود که حتی خودشم باورش نمیشد

نگاهی به ات کرد که بدون هیچ گونه واکنشی فقط دستای جیمین گرفته بود برای همین اولین قدم جیمین برداشت به ات نزدیک شد

با کمک دستش موهای ات به پشت گوش هاش برد سپس دستش بر روی گونه سفید ات گذاشت و به ارومی ل*باش بر روی ل*ب هاش گذاشت

ات بعد از شنیدن اعتراف جیمین مات و مبهوت مونده بود اونم جیمین دوست داشت اما نمی دونست چجوری باید بیانش کنه تا اینکه با حرکتی که جیمین کرد به ارومی چشم هاش بست و هم*راهی کرد

این اولین بوسه اونها بود برای همین براشون یک جورایی خیلی خاص و عاشقانه بود

دست تو دست هم همینطور که بر روی شن های ساحل قدم میزدن حرف میزدن ، از کل احساساتشون حرف میزدن حالا که به همدیگر اعتراف کرده بودن زندگی براشون معنا پیدا کرده بود حالا هردو خوشحال تر از همیشه بودن




ادامه دارد........
دیدگاه ها (۰)

Psycho killer(قاتل روانی)Part 49جیمین ماشین جلوی در عمارت نگ...

Psycho killer(قاتل روانی)Part 50 Last partهمونطور که به یاد ...

Psycho killer(قاتل روانی)Part 47بعد از نگاهی به ایینه اتاقش ...

Psycho killer(قاتل روانی)Part 46جیهون : داداش پیداش کردم جیم...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۲#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط