Psycho killerقاتل روانی
Psycho killer(قاتل روانی)
Part 47
بعد از نگاهی به ایینه اتاقش از انجا خارج شد
دقایقی بعد جیمین و ات در یک رستوران شیک روبروی هم نشسته بودن و همانطور که غذا میخورند گهگاهی هم به همدیگر نگاه میکردند تا اینکه جیمین شروع به حرف زدن کرد
جیمین : ات راستش یک موضوعی هست که میخوام باهات در میون بزارم
ات همانطور که غذایش می خورد زیر چشمی به جیمین نگاهی کرد و گفت
ات : بگو می شنوم
جیمین که از استرس فراوانی که داشت نگاهی به چشمای منتظر ات کرد و ادامه داد
جیمین : خب چطور بگم ببین ات قراره یک مدت برم جایی
ات بعد از شنیدن حرفای جیمین لبخندی که تا اون موقع داشت از صورتش محو شد ، بلافاصله اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت
جیمین بعد دیدن این صحنه و حال و روز ات با عجله به سمت ات رفت و اشکاش پاک کرد و در اغوش گرفتش با صدای ارومش که برای ات مثل یک آرامبخش عمل می کرد گفت
جیمین : ات عزیزم نگران نباش به زودی بر می گردم بهت قول میدم
ات که در اغوش جیمین اروم گریه می کرد با همون صدای گرفته اش گفت
ات : یادت نره بهم قول دادیا
جیمین ات از خودش جدا کرد و نگاهی به صورتش انداخت که گونه هایش و نوک بینیش سرخ شده بود به این حالت با نمک ات خنده ای کرد
ات از روی عصبانیت مشتی ارومی به بازوهای برجسته جیمین زد و گفت
ات : به چی می خندی !!!
جیمین که هیچ کنترلی بر روی خنده هایش نداشت پیشونیش به پیشونی ات چسبوند گفت
جیمین : بهت قول دادم هر طور شده سر قولم می ایستم اما قبل اون بیا یک جای خوب ببرمت
ات با شکی که از صورتش نمایان بود به جیمین نگاهی کرد و گفت
ات : مگه این جای خوبت نبود ...... اومدیم رستوران چی بهتر از این
جیمین دست ات گرفت و گفت
جیمین : این سوپرایزی من به تو قبل رفتنم هستش
سپس هردو دست تو دست هم راهی سوپرایزی که جیمین اماده کرده بود شدن
ادامه دارد ........
کیوتیام دیگ داریم به اخرای فیک نزدیک میشیم برای همین شرط نمیزارم اما حمایتاتون فراموش نشه ها حسابی برام کامنت بزارید و لایک کنید تا منم انرژی داشته باشم راستی فیک جدیدم دارم اماده میکنم منتظرش باشید
Part 47
بعد از نگاهی به ایینه اتاقش از انجا خارج شد
دقایقی بعد جیمین و ات در یک رستوران شیک روبروی هم نشسته بودن و همانطور که غذا میخورند گهگاهی هم به همدیگر نگاه میکردند تا اینکه جیمین شروع به حرف زدن کرد
جیمین : ات راستش یک موضوعی هست که میخوام باهات در میون بزارم
ات همانطور که غذایش می خورد زیر چشمی به جیمین نگاهی کرد و گفت
ات : بگو می شنوم
جیمین که از استرس فراوانی که داشت نگاهی به چشمای منتظر ات کرد و ادامه داد
جیمین : خب چطور بگم ببین ات قراره یک مدت برم جایی
ات بعد از شنیدن حرفای جیمین لبخندی که تا اون موقع داشت از صورتش محو شد ، بلافاصله اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت
جیمین بعد دیدن این صحنه و حال و روز ات با عجله به سمت ات رفت و اشکاش پاک کرد و در اغوش گرفتش با صدای ارومش که برای ات مثل یک آرامبخش عمل می کرد گفت
جیمین : ات عزیزم نگران نباش به زودی بر می گردم بهت قول میدم
ات که در اغوش جیمین اروم گریه می کرد با همون صدای گرفته اش گفت
ات : یادت نره بهم قول دادیا
جیمین ات از خودش جدا کرد و نگاهی به صورتش انداخت که گونه هایش و نوک بینیش سرخ شده بود به این حالت با نمک ات خنده ای کرد
ات از روی عصبانیت مشتی ارومی به بازوهای برجسته جیمین زد و گفت
ات : به چی می خندی !!!
جیمین که هیچ کنترلی بر روی خنده هایش نداشت پیشونیش به پیشونی ات چسبوند گفت
جیمین : بهت قول دادم هر طور شده سر قولم می ایستم اما قبل اون بیا یک جای خوب ببرمت
ات با شکی که از صورتش نمایان بود به جیمین نگاهی کرد و گفت
ات : مگه این جای خوبت نبود ...... اومدیم رستوران چی بهتر از این
جیمین دست ات گرفت و گفت
جیمین : این سوپرایزی من به تو قبل رفتنم هستش
سپس هردو دست تو دست هم راهی سوپرایزی که جیمین اماده کرده بود شدن
ادامه دارد ........
کیوتیام دیگ داریم به اخرای فیک نزدیک میشیم برای همین شرط نمیزارم اما حمایتاتون فراموش نشه ها حسابی برام کامنت بزارید و لایک کنید تا منم انرژی داشته باشم راستی فیک جدیدم دارم اماده میکنم منتظرش باشید
- ۱۰.۲k
- ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط