آن قدر سنگ باران شده ام
آن قدر سنگ باران شده ام
که دیگر از سنگ نمی ترسم
این سنگ ها از چاله من برجی بلند ساخته اند
بلند در میان درختان بلند
سپاس از شما ای معماران
پریشانی و اندوه را نای عبور از میان این سنگ ها نیست
این جا آفتاب زودتر بر من طلوع می کند
و آخرین نورهای سرخوش خورشید
دیرتر غروب می کنند
گاهی از پنجره اتاقم
نسیم شمالی به درون پرواز می کند
کبوتری از دستان من دانه می چیند
صفحات ناتمام مرا نیز
دست گندمگون الهه شعر،
این دست آرام آسمانی تمام خواهد کرد.
#شعر #ادبیات #شاعر
#آنا_آخماتووا #انزوا #آزاده_کامیار
که دیگر از سنگ نمی ترسم
این سنگ ها از چاله من برجی بلند ساخته اند
بلند در میان درختان بلند
سپاس از شما ای معماران
پریشانی و اندوه را نای عبور از میان این سنگ ها نیست
این جا آفتاب زودتر بر من طلوع می کند
و آخرین نورهای سرخوش خورشید
دیرتر غروب می کنند
گاهی از پنجره اتاقم
نسیم شمالی به درون پرواز می کند
کبوتری از دستان من دانه می چیند
صفحات ناتمام مرا نیز
دست گندمگون الهه شعر،
این دست آرام آسمانی تمام خواهد کرد.
#شعر #ادبیات #شاعر
#آنا_آخماتووا #انزوا #آزاده_کامیار
۷.۵k
۲۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.