My Smeraldo flower گل اسمرالدوی من
My Smeraldo flower (گل اسمرالدوی من )
Part 4
ات سبد اش که از گل های خوشبو و خوش رنگ پر شده بود و در دست اش گرفته بود از خونه خارج شد
...........................
منظره ی زیبای دهکده
هوای تمیز و صاف اش بدون هیچگونه الودگی از دود های ماشین ها و شهر
نسیم خنک بهاری
عطر گل های تازه شکوفا شده
ابی شفاف و زلال در دل رودخانه های جاری شده که دقیقا از وسط دهکده عبور می کرد
همگی باعث زیبایی چند برابر اون دهکده کوچک شده بود
دهکده ای که علاوه بر طبیعت بکر و زیباش دارای مردمانی بانشاط و سرزنده بود
مردمانی که همگی از اشنایان و خویشاوندان خود بودند و هیچ غریبه ای در انها پیدا نمی شد به جز ات .........
ات غریبه ای بود که خانم فلور اون به خونه اش راه داده بود برای همین مردمان دهکده به ات اهمیت نمی دادند که هیچ حتی نادیده اش هم می گرفتند
فقط زمان هایی که با خانم فلور به پیاده روی می رفت مورد توجه اهالی دهکده قرار می گرفت در غیر این صورت همیشه تنها بود
البته ات به رفتارهاشون عادت کرده بود برایش مهم نبود اما .....
درسته اهالی دهکده هیچکدام به ات اهمیتی نمی دادند اما یک نفر در بین این مردمان بود که عاشق ات شده بود ، عاشق ظاهر و زیبایی بیش از حد و اندازه ات شده بود
اون تک فرزند تنها پسر ارباب بود ، تنها فرزند رئیس دهکده
......... سباستین ........
خانواده ای که از نظر ثروت هیچ کم کسری نداشتند و تنها یک فرزند داشتند اسمش سباستین بود و شکارچی ماهر و بزرگ دهکده
تموم دخترای دهکده برای اش سر و دست می شکستند و می خواستند هر طور شده سباستین عاشق خود کنند اما سباستین دل اش را فقط به ات داده بود و ات که اصلا از سباستین خوشش نمی اومد
از نظر ات تموم این رفتارهای پسرا از سر توجه بود و ات بیشتر به دل و قلب دیگران رجوع می کرد تا ظاهر انها
از نظر ات ادم باید در درون اش خوب و عاقل باشد با منطق پیش برود نه با زور و بازو و سباستین از اون ادمایی بود که با زور کارهاش پیش می برد برای همین ات اصلا از او خوشش نمی اومد
...........................
ات همونطور که سبد گل هاش در دست داشت وارد دهکده شد و در میدانی که وسط قرار داشت نشست و سبد گل هاش بر روی زمین قرارداد تا نفسی تازه کند
اون میدان و اون فواره ابی که هر لحظه بالا و پایین می شد منظره زیبایی خلق کرده بود
ات کنار فواره بر روی تخته سنگی نشسته بود و دست اش را به سمت اب برد و کمی از ان را نوشید
ادامه دارد ..........
Part 4
ات سبد اش که از گل های خوشبو و خوش رنگ پر شده بود و در دست اش گرفته بود از خونه خارج شد
...........................
منظره ی زیبای دهکده
هوای تمیز و صاف اش بدون هیچگونه الودگی از دود های ماشین ها و شهر
نسیم خنک بهاری
عطر گل های تازه شکوفا شده
ابی شفاف و زلال در دل رودخانه های جاری شده که دقیقا از وسط دهکده عبور می کرد
همگی باعث زیبایی چند برابر اون دهکده کوچک شده بود
دهکده ای که علاوه بر طبیعت بکر و زیباش دارای مردمانی بانشاط و سرزنده بود
مردمانی که همگی از اشنایان و خویشاوندان خود بودند و هیچ غریبه ای در انها پیدا نمی شد به جز ات .........
ات غریبه ای بود که خانم فلور اون به خونه اش راه داده بود برای همین مردمان دهکده به ات اهمیت نمی دادند که هیچ حتی نادیده اش هم می گرفتند
فقط زمان هایی که با خانم فلور به پیاده روی می رفت مورد توجه اهالی دهکده قرار می گرفت در غیر این صورت همیشه تنها بود
البته ات به رفتارهاشون عادت کرده بود برایش مهم نبود اما .....
درسته اهالی دهکده هیچکدام به ات اهمیتی نمی دادند اما یک نفر در بین این مردمان بود که عاشق ات شده بود ، عاشق ظاهر و زیبایی بیش از حد و اندازه ات شده بود
اون تک فرزند تنها پسر ارباب بود ، تنها فرزند رئیس دهکده
......... سباستین ........
خانواده ای که از نظر ثروت هیچ کم کسری نداشتند و تنها یک فرزند داشتند اسمش سباستین بود و شکارچی ماهر و بزرگ دهکده
تموم دخترای دهکده برای اش سر و دست می شکستند و می خواستند هر طور شده سباستین عاشق خود کنند اما سباستین دل اش را فقط به ات داده بود و ات که اصلا از سباستین خوشش نمی اومد
از نظر ات تموم این رفتارهای پسرا از سر توجه بود و ات بیشتر به دل و قلب دیگران رجوع می کرد تا ظاهر انها
از نظر ات ادم باید در درون اش خوب و عاقل باشد با منطق پیش برود نه با زور و بازو و سباستین از اون ادمایی بود که با زور کارهاش پیش می برد برای همین ات اصلا از او خوشش نمی اومد
...........................
ات همونطور که سبد گل هاش در دست داشت وارد دهکده شد و در میدانی که وسط قرار داشت نشست و سبد گل هاش بر روی زمین قرارداد تا نفسی تازه کند
اون میدان و اون فواره ابی که هر لحظه بالا و پایین می شد منظره زیبایی خلق کرده بود
ات کنار فواره بر روی تخته سنگی نشسته بود و دست اش را به سمت اب برد و کمی از ان را نوشید
ادامه دارد ..........
- ۱۲.۲k
- ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط