My Smeraldo flower گل اسمرالدوی من

My Smeraldo flower (گل اسمرالدوی من )

Part 2

کیم ات دختر داستان ما مثل همیشه مشغول فروختن گل هاش بود ، اخرین گل رزی که در سبد اش بود به دست زوجی که روبه روی اش قرار داشتند داد

خانم جوان و زیبا گل رز گرفت و بو کرد و با لبخند به شوهرش نگاه کرد و بعد از تشکر کوتاهی از ات دست شوهرش گرفت و رفت

ات همانطور که رفتن ان دو زوج نگاه می کرد لبخندی از سر ناراحتی زد و سبد خالی اش که بر روی زمین قرار داشت و برداشت و راهی خونه شد

شب شده بود و ات در اشپز خونه مشغول درست کردن غذای مورد علاقه اش بود غذایی که هم خودش و هم صاحب خونه اش دوسش داشتند

صاحب خونه اش پیر زنی ۷۰ ساله بود به شدت ادمی مهربون و خونگرم بود ، زمانی که در اوج جوانی اش به سر می برد عاشق شده بود عاشق یک دریا نورد ......

سالیان سال باهاش زندگی کرد با عشق زندگی کرد ، روز های خوشی در کنار عزیزش گذراند اما روزگار به مرادش نبود ، شوهرش در جنگ از دست داده بود و هیچ کس جز او در زندگی اش نداشت حتی بچه

تا زمانی که ات پیدا کرد ........
ات شده بود همه کس ، همه وجود اش ، کسی که او را از تموم این سال ها تنهایی نجاتش داده بود

همانطور که بر روی مبل نشسته بود ات رو دید که سینی به دست به سمت اش می اید

ات سینی غذا رو بر روی میز عسلی کنار مبل گذاشت و کنار پیرزن نشست و بشقاب غذا به طرف اش گرفت و با لبخند گفت

ات : خانم فلور بفرمایید زود بخورید تا سرد نشده

صاحب خونه اش خانم فلور غذا رو از دست ات گرفت و مشغول خوردن شد

فلور : خب ات دخترم زود باش تعریف کن ببینم امروز چطور گذشت

ات بعد از انکه یک لقمه از غذاش خورد روبه فلور کرد و گفت

ات : خانم فلور دیر وقته بهتره الان برید و بخوابید بعدا همه چیز براتون تعریف می کنم

سپس به سمت اشپزخونه رفت لیوان ابی به همراه جعبه قرص هارو برداشت به سمت فلور گرفت

فلور بعد از خوردن قرص هاش شب بخیر گفت و راهی اتاقش شد

ات هم بعد از جمع کردن ظرف ها و تمیز کاری به سمت گلخانه حیاط پشتی خونه رفت تا سری به گل های زیباش بزند



ادامه دارد ........