حسرت
حسرت
Part:19
فقط مونده بود ظرفا.
رفتم تو آشپز خونه ظرفارو شستم که یهو دیدم یهو دستی در کمرم قفل شد
دا یون:کوک'خنده'
کوک:بیب بیا بریم بخوابیم به خودت سخت نگیر'صدای بم'
دا یون:نه بزار بشورم
کوک:بیب بیا بریم
دا یون:اوومم تموم شد
برگشتم و سرم رو سمت کوک گرفتم
دا یون:بانی کوچولوم خسته ای؟!
کوک:اوم بیب بریم بالا
دا یون:بریم'خنده'
رفتیم بالا و که دیدم مین سو قشنگ مثل عروسکا خوابیده
بوسش کردم و لباسم رو عوض کردم کوک هم لباسشو عوض کرد و اومد رو تخت پیشم
خودمو تو بغلش فرو کردم و اونم بغلم کرد که گفتم
دا یون:عاشقتم
کوک:منم بیب'بم'
و خوابیدیم.^-_-^
این رمان هم تموم شد🥲🫴🏻
ولی براتون یه رمان دیگه دارم🥹🤌🏻
امیدوارم خوشت اومده باشه بیب😻🫶🏻
Part:19
فقط مونده بود ظرفا.
رفتم تو آشپز خونه ظرفارو شستم که یهو دیدم یهو دستی در کمرم قفل شد
دا یون:کوک'خنده'
کوک:بیب بیا بریم بخوابیم به خودت سخت نگیر'صدای بم'
دا یون:نه بزار بشورم
کوک:بیب بیا بریم
دا یون:اوومم تموم شد
برگشتم و سرم رو سمت کوک گرفتم
دا یون:بانی کوچولوم خسته ای؟!
کوک:اوم بیب بریم بالا
دا یون:بریم'خنده'
رفتیم بالا و که دیدم مین سو قشنگ مثل عروسکا خوابیده
بوسش کردم و لباسم رو عوض کردم کوک هم لباسشو عوض کرد و اومد رو تخت پیشم
خودمو تو بغلش فرو کردم و اونم بغلم کرد که گفتم
دا یون:عاشقتم
کوک:منم بیب'بم'
و خوابیدیم.^-_-^
این رمان هم تموم شد🥲🫴🏻
ولی براتون یه رمان دیگه دارم🥹🤌🏻
امیدوارم خوشت اومده باشه بیب😻🫶🏻
۱۲.۰k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.