ویو تهیونگ
ویو تهیونگ
الان تقریبا دو ماهه که جونگ کوک اینجا زندگی میکنه خب و من از علاقه ای که بهم داره باخبرم چون هروقت میبینتم انقدر قرمز میشه که با گوجه مو نمیزنه و خب من نمیشه بگی دوستش دارم در حد یک کراش ساده روش دارم ولی خب تصمیم گرفتم یکم سربه سرش بزارم و فردا شب جیهوپ هیونگ یک مراسم مخصوص مافیا های همجنسگرا گرفته و منم باید برم پس از جونگ کوک میخوام به عنوان دوست پسرم نقش بازی کنه پس به لیا گفتم بره صداش کنه
(یکم از مکالمشون رو توی پارت قبل نوشتم پس ادامش رو مینویسم )
کوک: واتتتتتت یعنی چی خب چرا من؟؟
تهیونگ: خب مهمونی برای افراد گی و لز هست اگه قبول نمیکنی مشکلی نیست و...
کوک: نه نه میام فقط مبخواسم ببینم میشه غردا رو بهم مرخصی بدید تا قبل از ساعت 4 عصر برمیگردم
تهیونگ: خیله خب مشکلی نیست ولی زود برگرد
کوک بعد از گفتم چشمی از اتاق خترج شد و رفت توی اتاق خودش همین که وارد اتاق شد خوپش رو پرت کرد رو تخت و از حوشحالی دست و پاش و تکون میداد وثگاهی هم سرشو توی بالشت میکرد و جیغ میزد تا کسی صداشو نشنوه(بچم ذوق کرده😂)
ویو........ساعت ده صبح
....:سلام پدر
....: سلام پسرم خوش اومدی
....: پاپا کجاست؟
.....: داخل خونه منتظرته
(خانوادش گین)
جلسه خانوادگیـ...
.....: خب ما تصمیم گرفتیم همه ی باند رو به نام پسرم بزنیم و هیج مخالفتی رو قبول نمیکنیم
.....: اما پدر من بهتون گفتم نمیخوام مافیا باشم درسته از بچگی برای مافیا شدن تمرین کردم ولی من الان نزدیک یک ساله که خونه رو ترک کردم و خودم دارم کار میکنم
......:متاسفم پسرم ولی باید قبول کنی تا ماه آینده باید برگردی
......: چشم پدر
ویو کوک
ساعت 4 رسیدم عمارت کیم رفتم که آماده بشم مهمونی ساعت 7 شروع میشد پس رفتم یه دوش گرفتم و سعی کردم ذهنمو پاک کنم از حمام اومدم بیرون و آماده شدم و رفتم بیرون که دیدم تهیونگ روی کاناپه نشسته انقدر زیبا شده بود که هیج کلمه ای نمیتونست زیباییش رو وصف کنه...............
الان تقریبا دو ماهه که جونگ کوک اینجا زندگی میکنه خب و من از علاقه ای که بهم داره باخبرم چون هروقت میبینتم انقدر قرمز میشه که با گوجه مو نمیزنه و خب من نمیشه بگی دوستش دارم در حد یک کراش ساده روش دارم ولی خب تصمیم گرفتم یکم سربه سرش بزارم و فردا شب جیهوپ هیونگ یک مراسم مخصوص مافیا های همجنسگرا گرفته و منم باید برم پس از جونگ کوک میخوام به عنوان دوست پسرم نقش بازی کنه پس به لیا گفتم بره صداش کنه
(یکم از مکالمشون رو توی پارت قبل نوشتم پس ادامش رو مینویسم )
کوک: واتتتتتت یعنی چی خب چرا من؟؟
تهیونگ: خب مهمونی برای افراد گی و لز هست اگه قبول نمیکنی مشکلی نیست و...
کوک: نه نه میام فقط مبخواسم ببینم میشه غردا رو بهم مرخصی بدید تا قبل از ساعت 4 عصر برمیگردم
تهیونگ: خیله خب مشکلی نیست ولی زود برگرد
کوک بعد از گفتم چشمی از اتاق خترج شد و رفت توی اتاق خودش همین که وارد اتاق شد خوپش رو پرت کرد رو تخت و از حوشحالی دست و پاش و تکون میداد وثگاهی هم سرشو توی بالشت میکرد و جیغ میزد تا کسی صداشو نشنوه(بچم ذوق کرده😂)
ویو........ساعت ده صبح
....:سلام پدر
....: سلام پسرم خوش اومدی
....: پاپا کجاست؟
.....: داخل خونه منتظرته
(خانوادش گین)
جلسه خانوادگیـ...
.....: خب ما تصمیم گرفتیم همه ی باند رو به نام پسرم بزنیم و هیج مخالفتی رو قبول نمیکنیم
.....: اما پدر من بهتون گفتم نمیخوام مافیا باشم درسته از بچگی برای مافیا شدن تمرین کردم ولی من الان نزدیک یک ساله که خونه رو ترک کردم و خودم دارم کار میکنم
......:متاسفم پسرم ولی باید قبول کنی تا ماه آینده باید برگردی
......: چشم پدر
ویو کوک
ساعت 4 رسیدم عمارت کیم رفتم که آماده بشم مهمونی ساعت 7 شروع میشد پس رفتم یه دوش گرفتم و سعی کردم ذهنمو پاک کنم از حمام اومدم بیرون و آماده شدم و رفتم بیرون که دیدم تهیونگ روی کاناپه نشسته انقدر زیبا شده بود که هیج کلمه ای نمیتونست زیباییش رو وصف کنه...............
۱۱.۲k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.