Crazy Silence...
Crazy Silence...
پارت ششم
________________
بعد از کلی تلاش دست هر دوشون باز شد...آروم بدون هیچ
صدایی بلند شدن جونگکوک دست ا.ت رو گرفت و سمت خودش کشید...
@ا.ت...هر اتفاقی افتاد پشتت رو نگاه نکن خب؟!...حتی اگر یه نفرمون گیر افتاد...
ات:یاا چرا یه جوری رفتار میکنی انگار من بچه ام...
@کلی گفتم...حالا بیا دنبالم...
ات:مطمئنی بلدی؟؟...
@اره بابا...
بعد از یک ساعت راه رفتن به در ورودی جنگل رسیدند...
ات:ماشین رو کجا پارک کردی؟!
@ماشین نیست...
ات:یعنی چی نیست...جونگکوک اون ماشین پاسگاه بود....
@خب نیست دیگه ا.ت...انگار برده ...
ات:وایی نه...حالا بدون ماشین برگردیم پیش نامجون که هردومون اخراجیم ...
@بیا بریم فعلا...
پرش زمانی*پاسگاه اینچئون*
نامجون:شما دو تا احمق ماشین رو با ف،اک دادیدددد...
ات:ببخشید رییس ک...
نامجون:چرا به تیم جست و جو زنگ نزدید هاا؟!...ا.ت چند بار این کار رو کردی و بهت گفتم وقتی همچین اتفاقی می افته باید خبر بدییی
جین:نامجون آروم باش ...
@تقصیر من بود...
همه برگشتن سمت جونگکوک که یونگی لب زد...
یونگی:چی تقصیر تو بود دقیقا؟!...
@من...ا.ت رو مجبور کردم بریم داخل چون بهش گفته بودم ممکنه این مرد X رو از دست بدیم...متاسفم هیونگ...به خدا ا.ت چند بار بهم تاکید کرد که این کار اشتباهه ولی من گوش نکردم ...
نامجون نگاهی به ا.ت و جونگکوک کرد
نامجون:شما دو تا کله پوک فقط بلدید ما رو حرص بدید ...حالا چیزی هم دست گیرتون شد؟!...
ات: یه جورایی...
نامجون:مایل به تعریف؟!
جونگکوک:ما اون مرد X رو دیدیم...
جین:چیییی؟!
ات:البته واضح و کامل نه یعنی تا برگشتیم با یه چیزی محکم زد تو سرمون ...ولی صداش رو شنیدیم ...
یونگی:الان صدای یارو به چه درد ما میخوره...
نامجون:اصلا ببینم شما قبل از اینکه اون یارو رو ببینید سر صحنه جرم رفته بودید از اون چیزی پیدا نکردید؟!
جونگکوک:نه...ولی...داخل جنگل یه کلبه هست...
جین:خب؟!
جونگکوک:خب که منظورم اینه که من یادم نمیاد اونجا کلبه ایی بوده باشه ولی وقتی ما به هوش اومدیم کنارمون یه کلبه بود...
ات:پس چرا دیدی نگفتی بریم داخلش؟!...
جونگکوک:آخه درش قفل بود...رفتم تست کردم ولی قفل بود...
نامجون:خب...فعلا برید خونه هاتون همه فردا ساعت شیش اینجان فهمیدید؟!
همه:چشم...
پرش زمانی*
روی مبل نشسته بود و تند تند نودلش رو هورت میکشید...یونگی هم رفته بود دوش بگیره ...با صدای خوردن چکش به دیوار از افکارش بیرون اومد نگاهی به اطرافش کرد انگار همسایه جدیدش قصد آزارش رو داره...چندین بار با انداختن نامه جلو در خونش بهش تذکر داده بود ولی کو گوش شنوا؟!...بلند شد و سمت در خونه همسایه حرکت کرد....آروم تقی به در زد که...
نظر یادت رفیق!
#bts#army#BANGTAN#J_HOPE#fake#BTS#ARMY
پارت ششم
________________
بعد از کلی تلاش دست هر دوشون باز شد...آروم بدون هیچ
صدایی بلند شدن جونگکوک دست ا.ت رو گرفت و سمت خودش کشید...
@ا.ت...هر اتفاقی افتاد پشتت رو نگاه نکن خب؟!...حتی اگر یه نفرمون گیر افتاد...
ات:یاا چرا یه جوری رفتار میکنی انگار من بچه ام...
@کلی گفتم...حالا بیا دنبالم...
ات:مطمئنی بلدی؟؟...
@اره بابا...
بعد از یک ساعت راه رفتن به در ورودی جنگل رسیدند...
ات:ماشین رو کجا پارک کردی؟!
@ماشین نیست...
ات:یعنی چی نیست...جونگکوک اون ماشین پاسگاه بود....
@خب نیست دیگه ا.ت...انگار برده ...
ات:وایی نه...حالا بدون ماشین برگردیم پیش نامجون که هردومون اخراجیم ...
@بیا بریم فعلا...
پرش زمانی*پاسگاه اینچئون*
نامجون:شما دو تا احمق ماشین رو با ف،اک دادیدددد...
ات:ببخشید رییس ک...
نامجون:چرا به تیم جست و جو زنگ نزدید هاا؟!...ا.ت چند بار این کار رو کردی و بهت گفتم وقتی همچین اتفاقی می افته باید خبر بدییی
جین:نامجون آروم باش ...
@تقصیر من بود...
همه برگشتن سمت جونگکوک که یونگی لب زد...
یونگی:چی تقصیر تو بود دقیقا؟!...
@من...ا.ت رو مجبور کردم بریم داخل چون بهش گفته بودم ممکنه این مرد X رو از دست بدیم...متاسفم هیونگ...به خدا ا.ت چند بار بهم تاکید کرد که این کار اشتباهه ولی من گوش نکردم ...
نامجون نگاهی به ا.ت و جونگکوک کرد
نامجون:شما دو تا کله پوک فقط بلدید ما رو حرص بدید ...حالا چیزی هم دست گیرتون شد؟!...
ات: یه جورایی...
نامجون:مایل به تعریف؟!
جونگکوک:ما اون مرد X رو دیدیم...
جین:چیییی؟!
ات:البته واضح و کامل نه یعنی تا برگشتیم با یه چیزی محکم زد تو سرمون ...ولی صداش رو شنیدیم ...
یونگی:الان صدای یارو به چه درد ما میخوره...
نامجون:اصلا ببینم شما قبل از اینکه اون یارو رو ببینید سر صحنه جرم رفته بودید از اون چیزی پیدا نکردید؟!
جونگکوک:نه...ولی...داخل جنگل یه کلبه هست...
جین:خب؟!
جونگکوک:خب که منظورم اینه که من یادم نمیاد اونجا کلبه ایی بوده باشه ولی وقتی ما به هوش اومدیم کنارمون یه کلبه بود...
ات:پس چرا دیدی نگفتی بریم داخلش؟!...
جونگکوک:آخه درش قفل بود...رفتم تست کردم ولی قفل بود...
نامجون:خب...فعلا برید خونه هاتون همه فردا ساعت شیش اینجان فهمیدید؟!
همه:چشم...
پرش زمانی*
روی مبل نشسته بود و تند تند نودلش رو هورت میکشید...یونگی هم رفته بود دوش بگیره ...با صدای خوردن چکش به دیوار از افکارش بیرون اومد نگاهی به اطرافش کرد انگار همسایه جدیدش قصد آزارش رو داره...چندین بار با انداختن نامه جلو در خونش بهش تذکر داده بود ولی کو گوش شنوا؟!...بلند شد و سمت در خونه همسایه حرکت کرد....آروم تقی به در زد که...
نظر یادت رفیق!
#bts#army#BANGTAN#J_HOPE#fake#BTS#ARMY
۸.۶k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.