Crazy Silence...
Crazy Silence...
پارت هفتم
_____________________
ویو ا.ت
تقی به در زد بعد از یک مین در آروم باز شد و پسری با موهای بلند مشکی ولی ژولیده نمایان شد...
_بله؟!...
ات:آقای محترم بهتون...
_جانگ هوسوک هستم جیهوپ صدام میکنن...
ات:حالا...آقای جانگ...بهتون چند بار تذکر داده بودم ولی گوش نکردید ...میشه لطفاً ساعت سه صبح/شب به دیوار چکش نزنید؟!
پسر کمی ا.ت رو برانداز کرد
_بهتون نمیخوره خواب بوده باشید...
ات:ولی دلیلی نداره چون خواب نیستم صداش اذیتم نکنه...
_به هر حال من که کار خودم رو میکنم مهم نیست ساعت چند باشه...
ات:آقای جانگ!...
_تلاش میکنم از این به بعد زودتر این کار ها رو انجام بدم ولی...الان باید کارم رو انجام بدم...هرچی نباشه بدم میاد کار رو نصفه و نیمه ولش کنم و برم سر کار دیگه ...
ات:کار دیگه ؟!....میتونید برید بخوابید ...
_زمان خواب من هم شما تعیین میکنید ؟!....
دختر پوفی از روی کلافگی کشید
ات:به عنوان یه همسایه جدید خیلی دارید حاظر جوابی میکنید ...
_مگه بچه ام ؟!... بهتره برید بخوابید...انگاری زیادی دارید هزیان میگید...
بعد از اتمام جمله اش در رو بست و طولی نکشید که دوباره صدای چکش کل فضای خالی رو پر کرد...
ات:مردیکه روانی...
آروم وارد خونه شد و در رو پشت سرش بست...
یونگی:کجا بودی؟!...
ات:یه دقیقه رفتم پیش این همسایه جدیده...
یونگی:چرا باید بری اونجا؟!
ات:یونگی! من بچه نیستم ...کار داشتم باید بهش تذکر میدادم که رفتم....بهتره بری بخوابی چون نامجون گفته بود ساعت شیش صبح پاسگاه باشیم...
یونگی:خب بگو خفه شو دیگه...
ات:یااا من کی این حرف رو زدم...
پرش زمانی به صبح *
کنار هم دیگه داخل ماشین نشسته بودن یونگی رانندگی میکرد و ا.ت در حال نگاه کردن به کاغذ های داخل دستش بود....
ات:نامجون هیونگ میگفت اگر این پرونده حل بشه خیلی برای ما خوب میشه هم پول خوبی گیرمون میاد هم ارتقا رتبه میگیریم
یونگی:با این نشانی های گوهر باری که اینا دادن هیچی نمیشه تهش...اسم و فامیل طرف رو به ما ندادن بعد میخوان ما پیداش کنیم...
ات:یکم سخت هست ولی...میخوام تمام تلاشم رو بکنم تا بتونم پرونده رو حل کنم ...اینجوری شاید بتونم ریاست بخش جست و جو رو بگیرم...
یونگی:امیدوارم ...
جلو پاسگاه پارک کرد و با هم وارد دفتر شدند...
جونگکوک کنار ا.ت اومد و همینجوری کن حرکت میکردند شروع کرد به حرف زدن
جونگکوک:ا.ت دو تا چیز فهمیدم یک،این مرد X ما رنک مشکی و قرمز رو دوست داره چون همه جا داره یا مشکی میپوشه یا قرمز همیشه هم بالا سر مقتولاش یه بند مشکی و قرمز میزاره...دو،۲۷ سالشه...
ات:دو تا اطلاعات ت،خ،می پیدا کردی ما الان چجوری از روی اینا مرد X رو پیدا کنیم ؟!
جونگکوک:....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#J_HOPE#HOSOK
پارت هفتم
_____________________
ویو ا.ت
تقی به در زد بعد از یک مین در آروم باز شد و پسری با موهای بلند مشکی ولی ژولیده نمایان شد...
_بله؟!...
ات:آقای محترم بهتون...
_جانگ هوسوک هستم جیهوپ صدام میکنن...
ات:حالا...آقای جانگ...بهتون چند بار تذکر داده بودم ولی گوش نکردید ...میشه لطفاً ساعت سه صبح/شب به دیوار چکش نزنید؟!
پسر کمی ا.ت رو برانداز کرد
_بهتون نمیخوره خواب بوده باشید...
ات:ولی دلیلی نداره چون خواب نیستم صداش اذیتم نکنه...
_به هر حال من که کار خودم رو میکنم مهم نیست ساعت چند باشه...
ات:آقای جانگ!...
_تلاش میکنم از این به بعد زودتر این کار ها رو انجام بدم ولی...الان باید کارم رو انجام بدم...هرچی نباشه بدم میاد کار رو نصفه و نیمه ولش کنم و برم سر کار دیگه ...
ات:کار دیگه ؟!....میتونید برید بخوابید ...
_زمان خواب من هم شما تعیین میکنید ؟!....
دختر پوفی از روی کلافگی کشید
ات:به عنوان یه همسایه جدید خیلی دارید حاظر جوابی میکنید ...
_مگه بچه ام ؟!... بهتره برید بخوابید...انگاری زیادی دارید هزیان میگید...
بعد از اتمام جمله اش در رو بست و طولی نکشید که دوباره صدای چکش کل فضای خالی رو پر کرد...
ات:مردیکه روانی...
آروم وارد خونه شد و در رو پشت سرش بست...
یونگی:کجا بودی؟!...
ات:یه دقیقه رفتم پیش این همسایه جدیده...
یونگی:چرا باید بری اونجا؟!
ات:یونگی! من بچه نیستم ...کار داشتم باید بهش تذکر میدادم که رفتم....بهتره بری بخوابی چون نامجون گفته بود ساعت شیش صبح پاسگاه باشیم...
یونگی:خب بگو خفه شو دیگه...
ات:یااا من کی این حرف رو زدم...
پرش زمانی به صبح *
کنار هم دیگه داخل ماشین نشسته بودن یونگی رانندگی میکرد و ا.ت در حال نگاه کردن به کاغذ های داخل دستش بود....
ات:نامجون هیونگ میگفت اگر این پرونده حل بشه خیلی برای ما خوب میشه هم پول خوبی گیرمون میاد هم ارتقا رتبه میگیریم
یونگی:با این نشانی های گوهر باری که اینا دادن هیچی نمیشه تهش...اسم و فامیل طرف رو به ما ندادن بعد میخوان ما پیداش کنیم...
ات:یکم سخت هست ولی...میخوام تمام تلاشم رو بکنم تا بتونم پرونده رو حل کنم ...اینجوری شاید بتونم ریاست بخش جست و جو رو بگیرم...
یونگی:امیدوارم ...
جلو پاسگاه پارک کرد و با هم وارد دفتر شدند...
جونگکوک کنار ا.ت اومد و همینجوری کن حرکت میکردند شروع کرد به حرف زدن
جونگکوک:ا.ت دو تا چیز فهمیدم یک،این مرد X ما رنک مشکی و قرمز رو دوست داره چون همه جا داره یا مشکی میپوشه یا قرمز همیشه هم بالا سر مقتولاش یه بند مشکی و قرمز میزاره...دو،۲۷ سالشه...
ات:دو تا اطلاعات ت،خ،می پیدا کردی ما الان چجوری از روی اینا مرد X رو پیدا کنیم ؟!
جونگکوک:....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#J_HOPE#HOSOK
۶.۰k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.