ا:اماده شدم و رفتم کنار ماشین وایستادم تا مری یاد
م:رفتم دیدم ادرین کنار ماشین وایستاده وای خدا چقدر جذاب شده بود🤤
ا:مرینت اومد. خدایا چقدر خوشگل شده بود 🤤
م:رفتم سمت ادرین که چشمم به چشمای زمردیش خورد. نمی دونم چرا اما نمی تونستم چشم رو ازش بردارم و قلبم تند تند می. زد
ا:چشمم به چشای دریاییش گره خورد قلبم تند تند میزد که یکهو گوشیم زنگ خورد اه چه بدموقع دیدم .... هست«اسمش رو نمی گم بعدا بفهمید😈ولی دختر شهردار نیویورکه» اه این کنه قطع کردم
م:کی بود؟
ا:نمی دونم
م:بریم دیگه
رسیدن به شهر بازی
م:بقیه اومدند و خودشون رو بهم معرفی کردن
سلام من الیام و اینم نینو دوست پسرمه
سلام من نینو ام
سلام من کلویی دوست دختر لوکاام«کلویب دختر خوبی هست تو داستان»
سلام من لوکام
م:خوشبختم
ن:ادرین نگفته بودی دوست دختر داری
ا:چی ههه دوست دختر نه شوخیت گرفته
تو ذهن ادرین:کاشکی مری دوست دخترم بود. باید بعدا ازش بپرسم
ادامه داره
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.