روزمرگی طور🙂✨
#روزمرگیطور🙂✨
『 @Deejavu 』
"تُرنج" ها مرا غمگین میکنند ، کِه نامِشان "رَنج" را کِنار "ٺُ" آورده.. رنجَت را بِه من بِده! تو "نارَنج" بآش ..
-🧡
احوالت ِ ما اینطوریه کِه چَند وقتیه نمیتونم بخوابَم؛ شَب تا صُبح تو حیاط راه میرم و صبح تا شب دَمِ در نشستم..!
مامان بعضی وقتا کِه میاد خونه سَر بزنه هی چَپ میره، راست میاد. میگِه " یخورده بخواب بَچه، زیر چشآت گود افتاده سیاه شُده، داری از حال میری ها"
شبا که تو حیاط قدم میزدم صدای پِچ پِچ مامان بابارو میشنیدم..
نمیدونم چیا به هم میگُفتن ولی هر چی بود در موردِ من بود!
چون هی اسممُ از لابِلایِ حرفاشون میشنیدَم!
چند شبی هم هست که سرگرمیم شده شمردن لامپهای روشن آپارتمان روبرویی . . .
اونقدر میشمُرم تا همشون خوابِشون ببره و همه جا تاریک شه..
چند شَب پیش بود کِه یهو بارون شروع شُد منم ویلون و سیلون گوشهیِ حیاط ؛ خیسِ خیس ، زیربارون!
مامان باز داشت با بابا بحث میکرد؛ بابا میگفت " من خودم دیشب دیدمش کِه ... "
پیش خودم گُفتم فک کُنم همه دیگِه فَهمیدن قَضیهی مارو.. باید بهشون بگم ؛
حرف هایم ..
دلخوری هایم ..
و تمام اشک هایِ من ،
بماند برایِ بعد !
تنها به من بگویید ،
با او چه می گذرد به "او"
که با من نمیگذشت به "او" ؟
- دخترکی به نآمِ 'بآنوےِ مآه' نویس ..
#بیستُسومِفروردینِهزارُچـھارصد [ نآرنجیِ من! با رَفتنت جعبه یِ مداد رنگی هایم با رفتَنت ناقِص شُد؛ حالا چطور رنگ کُنم پُرتقال هایِ دوست داشتنیهِ دفترِ نقاشی ام را ؟]
- Me
- No_Copy !
https://harfeto.timefriend.net/16115823312575
#دِلبَرانِههآیِمآهُمآهی
『 @Deejavu 』
"تُرنج" ها مرا غمگین میکنند ، کِه نامِشان "رَنج" را کِنار "ٺُ" آورده.. رنجَت را بِه من بِده! تو "نارَنج" بآش ..
-🧡
احوالت ِ ما اینطوریه کِه چَند وقتیه نمیتونم بخوابَم؛ شَب تا صُبح تو حیاط راه میرم و صبح تا شب دَمِ در نشستم..!
مامان بعضی وقتا کِه میاد خونه سَر بزنه هی چَپ میره، راست میاد. میگِه " یخورده بخواب بَچه، زیر چشآت گود افتاده سیاه شُده، داری از حال میری ها"
شبا که تو حیاط قدم میزدم صدای پِچ پِچ مامان بابارو میشنیدم..
نمیدونم چیا به هم میگُفتن ولی هر چی بود در موردِ من بود!
چون هی اسممُ از لابِلایِ حرفاشون میشنیدَم!
چند شبی هم هست که سرگرمیم شده شمردن لامپهای روشن آپارتمان روبرویی . . .
اونقدر میشمُرم تا همشون خوابِشون ببره و همه جا تاریک شه..
چند شَب پیش بود کِه یهو بارون شروع شُد منم ویلون و سیلون گوشهیِ حیاط ؛ خیسِ خیس ، زیربارون!
مامان باز داشت با بابا بحث میکرد؛ بابا میگفت " من خودم دیشب دیدمش کِه ... "
پیش خودم گُفتم فک کُنم همه دیگِه فَهمیدن قَضیهی مارو.. باید بهشون بگم ؛
حرف هایم ..
دلخوری هایم ..
و تمام اشک هایِ من ،
بماند برایِ بعد !
تنها به من بگویید ،
با او چه می گذرد به "او"
که با من نمیگذشت به "او" ؟
- دخترکی به نآمِ 'بآنوےِ مآه' نویس ..
#بیستُسومِفروردینِهزارُچـھارصد [ نآرنجیِ من! با رَفتنت جعبه یِ مداد رنگی هایم با رفتَنت ناقِص شُد؛ حالا چطور رنگ کُنم پُرتقال هایِ دوست داشتنیهِ دفترِ نقاشی ام را ؟]
- Me
- No_Copy !
https://harfeto.timefriend.net/16115823312575
#دِلبَرانِههآیِمآهُمآهی
۱۰۴.۸k
۲۳ فروردین ۱۴۰۰