رمان دورترین نزدیک کاور ادیت از شخصیتای رمان
#پارت_۲۳۳
ماهور
+بلاخره به تهش نزدیک میشیم
رادوین: اره پس فردا میریم! بارهاو بارها حرف زدم هماهنگ کردم اصلن نمیخوام ی قدم اشتباهم برداریم میرم باز ی سری چیزارو چک کنم
+باشه اروم باش دیگه تمومه!
رادوین: دیدی تونستیم
+هنو زوده برا گفتنش بزار قطعی شه
رادوین: حق داری!
اومدم بیرون
یکم هوا بخورم متوجه ترانه شدم
تو این چند روز فقط سعی میکرد منو اذیت کنه!
یکم پکر بود رفتم پیشش نشستم
_چیه باز اومدی چجوری منو بکوبی!
+نه!
_خوبه!چون اصلا حوصله اینکارو ندارم
+ میگم بیا حداقل بخاطر قدیما ک شده باهم رفیق باشیم! چته؟
_فکر بدی نیست رفاقت چیز قشنگیه! هیچی دارم فک میکنن
+اره رفاقت خیلی خوبه! به چی فک میکنی ؟!
_به پس فردا به روزای بعدش ب...
+به شروین!
_اره خب! بنظرم بی انصافیه هرکسیو قضاوت کنیم!
و ماجرای زندگی شروین و شیدارو از زبون شروین برام تعریف کرد
_ چیه ساکت شدی
منم حرفای شیدارو بهش گفتم
+اره همه چیزم تقصیر اونا نیست! اما...
_اما بازم دلت راضی نمیشه! هیچوقت دلت صاف نمیشه با شروین!
+نیازیم ب این کار نیست! چون قراره شروین خان برن ناکجا آباد!
_خب حالا! به هرحال ارزش دلسوزیو داره
+باشه!
ترانه بلند شد
_ شب بخیر
+همچنین!
ترانه
رسما بیماره میخواد منو اذیت کنه!
روشنک: کی؟
عه بازم بلند حرف زدم!
_ماهور
روشنک: باز چیکار کرده؟! اوندفعه رو هنو یادمه هی تعریف میکنی هی بدجورزده تو ذوقت!
_زهرمار!برگشته امشب بهم میگه بیا رفیق باشیم!
روشنک قیافشو درهم کرد
روشنک: خدا نیاره از این رفاقتا عزیزم! این رفاقتا همون نباشه بهتره!
_میدونم! زورم میاد
روشنک: بیخیال بزار تموم شه بعدش همین رفاقتم نباشه ک بیشتر اذیت نشید خب!
_اره!
ادوارد (مدیر مالی شرکت شیدا) : اینارو امضاء میکنید؟!
برگه هارو ازش گرفتم و خوندمش
وای شیدا باز چیکار کردی!
بهت گفته بودم
+برای قرارداد شرکتی ک رئیسش شیداست چ نیازی به امضای منه؟
ادوارد: ببینید شیدا خانوم حق امضاء دادن بهتون وگفتن حرف شما یعنی حرف ایشون
عصبی با برگه ها رفتم سمت اتاق شیدا
درو باز کردم
بامشتری جدیدش مشغول بگو بخند بودن
شیدا:چیزی شده عزیزم؟!
+ ب این مرتیکه عوضی بگو بره بیرون!
شیدا:خوبه ک فارسی نمیفهمه!
برگشتم سمت مرده و با زبون خودش بهش حالی کردم گمشه بره بیرون
شیدا بلند شد بره ازش عذرخواهی کنه
+شیدا تو فقط پاتو از این در بذار بیرون!
شیدا عصبی برگشت طرفم : خب دلیل این عصبانیت چیه؟!
+مسخره بازیای تو!
شیدا: ماهور یکم آروم باش آبرومو بردی
برگه هارو کوبیدم رو میزش
+اینا ب کنار این یکیو فاکتور بگیرم تو منو چی فرض کردی هان؟!....
بروبچ من این ادیتو خیلی دوسدارم ای عکسای ماهور و ترانع خیلی کیوتن نه؟!
قشنگ شده؟!!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #شیک #عاشقانه #جذاب #زیبا #عشق
ماهور
+بلاخره به تهش نزدیک میشیم
رادوین: اره پس فردا میریم! بارهاو بارها حرف زدم هماهنگ کردم اصلن نمیخوام ی قدم اشتباهم برداریم میرم باز ی سری چیزارو چک کنم
+باشه اروم باش دیگه تمومه!
رادوین: دیدی تونستیم
+هنو زوده برا گفتنش بزار قطعی شه
رادوین: حق داری!
اومدم بیرون
یکم هوا بخورم متوجه ترانه شدم
تو این چند روز فقط سعی میکرد منو اذیت کنه!
یکم پکر بود رفتم پیشش نشستم
_چیه باز اومدی چجوری منو بکوبی!
+نه!
_خوبه!چون اصلا حوصله اینکارو ندارم
+ میگم بیا حداقل بخاطر قدیما ک شده باهم رفیق باشیم! چته؟
_فکر بدی نیست رفاقت چیز قشنگیه! هیچی دارم فک میکنن
+اره رفاقت خیلی خوبه! به چی فک میکنی ؟!
_به پس فردا به روزای بعدش ب...
+به شروین!
_اره خب! بنظرم بی انصافیه هرکسیو قضاوت کنیم!
و ماجرای زندگی شروین و شیدارو از زبون شروین برام تعریف کرد
_ چیه ساکت شدی
منم حرفای شیدارو بهش گفتم
+اره همه چیزم تقصیر اونا نیست! اما...
_اما بازم دلت راضی نمیشه! هیچوقت دلت صاف نمیشه با شروین!
+نیازیم ب این کار نیست! چون قراره شروین خان برن ناکجا آباد!
_خب حالا! به هرحال ارزش دلسوزیو داره
+باشه!
ترانه بلند شد
_ شب بخیر
+همچنین!
ترانه
رسما بیماره میخواد منو اذیت کنه!
روشنک: کی؟
عه بازم بلند حرف زدم!
_ماهور
روشنک: باز چیکار کرده؟! اوندفعه رو هنو یادمه هی تعریف میکنی هی بدجورزده تو ذوقت!
_زهرمار!برگشته امشب بهم میگه بیا رفیق باشیم!
روشنک قیافشو درهم کرد
روشنک: خدا نیاره از این رفاقتا عزیزم! این رفاقتا همون نباشه بهتره!
_میدونم! زورم میاد
روشنک: بیخیال بزار تموم شه بعدش همین رفاقتم نباشه ک بیشتر اذیت نشید خب!
_اره!
ادوارد (مدیر مالی شرکت شیدا) : اینارو امضاء میکنید؟!
برگه هارو ازش گرفتم و خوندمش
وای شیدا باز چیکار کردی!
بهت گفته بودم
+برای قرارداد شرکتی ک رئیسش شیداست چ نیازی به امضای منه؟
ادوارد: ببینید شیدا خانوم حق امضاء دادن بهتون وگفتن حرف شما یعنی حرف ایشون
عصبی با برگه ها رفتم سمت اتاق شیدا
درو باز کردم
بامشتری جدیدش مشغول بگو بخند بودن
شیدا:چیزی شده عزیزم؟!
+ ب این مرتیکه عوضی بگو بره بیرون!
شیدا:خوبه ک فارسی نمیفهمه!
برگشتم سمت مرده و با زبون خودش بهش حالی کردم گمشه بره بیرون
شیدا بلند شد بره ازش عذرخواهی کنه
+شیدا تو فقط پاتو از این در بذار بیرون!
شیدا عصبی برگشت طرفم : خب دلیل این عصبانیت چیه؟!
+مسخره بازیای تو!
شیدا: ماهور یکم آروم باش آبرومو بردی
برگه هارو کوبیدم رو میزش
+اینا ب کنار این یکیو فاکتور بگیرم تو منو چی فرض کردی هان؟!....
بروبچ من این ادیتو خیلی دوسدارم ای عکسای ماهور و ترانع خیلی کیوتن نه؟!
قشنگ شده؟!!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #شیک #عاشقانه #جذاب #زیبا #عشق
۱۰۸.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.