بازیگر p9

ربکا با ارامش‌ می گوید

"نسبتش مهم نیست،فقط تو باشی !" Rebecca

لب هایش را مرطوب کرد

"ربکا...اون شب خونه ی تو..." yoongi

لرزش دست او را زیر پوستش احساس کرد

"باور کن من نمی خواستم از اعتمادت سو استفاده کنم فقط واست کرم زدم" Rebecca

به چشمان سرخش خیره شد د زمزمه کرد

"از کجا فهمیدی؟!" yoongi

"همیشه نگاهت میکردم می‌فهمیدم خسته ای و بدنت گرفته اس" Rebecca

لبخند دلنشین مانندی زد

"شاید فکر کنی واسه ی این ادن مغرور غیره ممکنه و بهت حق میدم اما ازت ممنونم !" yoongi

ربکا بغض می کند و لب هایش با شدت می لرزد
براقش به سختی پایین می‌رود و آهسته سمت لب هایش خم می‌شود
در آن لحظه،نمی دانست چطور و چگونه این اتفاق رخ می دهد اما خوشایند بود

با بوسه ای که بر گونه های سرخش زد،هر دو برای چند دقیقه خشک شدند
یونگی از کاری که کرده بود،ربکا از لمسی که شده بود

"متاسفم..." yoongi

سرش را تکان داد

"اشکالی نداره،خوشحالم کردی!" Rebecca

بقیه راه در سکوت گذشت
مقابل درب ربکا ردی ترمز زد و ترمزدستی را کشید و سمتش چرخید

"خب...فردا می بینمت خانم همکار !" yoongi

ربکا به خنده افتاد

"به چی میخندی؟!" yoongi

"آقای همکار یادت رفته اخراج شدیم؟" Rebecca

"اوه،یادم رفت...خب حالا بدون کار چطوری زندگی رو بکنیم؟!" yoongi

ربکا از خنده و خجالت سرخ شد

"بی ادب!" Rebecca

"منحرف!" yoongi

دستش را آهسته فشرد

"من دنبال شغل میگردم،هر جی نباشه بخاطر من اخراج شدی!" yoongi

"ممنونم...پس فعلا!" Rebecca

با اینکه راضی به رفتن ربکا نبود اما مغرور تر از آن بود که خواسته اش را بگوید
با رفتن ربکا به سمت خانه راند و تمام مدت به ربکا و خودش فکر کرد
از اینکه آنها می توانند رابطه داشته باشند؟

روی تخت دراز کشید

"اون که نمیدونه تو مافیایی،اون خیلی پاکه مطمئنم با این قضیه کنار نمیاد!" yoongi

پوف کلافه ای گفت و به غلت زد
دیدگاه ها (۱۱)

بازیگر p10

بازیگر p11

بازیگر p8

بازیگر p7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط