رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۳۵
دیانا، داشتم باهاش حرف میزدم که گارسون اومد
گارسون، چی میل دارید
ارسلان، دوتا برگر با سیبزمینی و دوتا نوشابه کوچیک
گارسون، بله چشم
دیانا، غذا رو آورد شروع کردم تند تند خوردم
ارسلان، موقع خوردن غذا تند تند میخورد قیافه اش شیرین شده بود قربونت برم آروم خفه میشی
دیانا، آخ دلم
ارسلان، بهت گفتم تند تند نخور
دیانا، ارسلان
ارسلان، جان
دیانا، منو تا ماشین ببر
ارسلان، بلندش کردم بردمش گذاشتمش تو ماشین
من باز مریض شدم حال ندارم دارم میمیرم🥲😭⚰️🪦
پارت ۳۵
دیانا، داشتم باهاش حرف میزدم که گارسون اومد
گارسون، چی میل دارید
ارسلان، دوتا برگر با سیبزمینی و دوتا نوشابه کوچیک
گارسون، بله چشم
دیانا، غذا رو آورد شروع کردم تند تند خوردم
ارسلان، موقع خوردن غذا تند تند میخورد قیافه اش شیرین شده بود قربونت برم آروم خفه میشی
دیانا، آخ دلم
ارسلان، بهت گفتم تند تند نخور
دیانا، ارسلان
ارسلان، جان
دیانا، منو تا ماشین ببر
ارسلان، بلندش کردم بردمش گذاشتمش تو ماشین
من باز مریض شدم حال ندارم دارم میمیرم🥲😭⚰️🪦
۲۷.۴k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.