پارت اخر

پارت اخر

تصمیم گرفتم که چیزی نگیم ممکنه بدتر کنه دیدم جنی یه گوشه نشسته و‌ تو خودشه اون دوست منه نمیتونم بزارم جلوی چشمام پر پر بشه
+جندوکی (لقبش) چه اتفاقی افتاد
&منو کای دعوا کردیم و کات کردیم
+عه وا چرا
&بخاطر این لباس فاکی
+بیا پیشم عزیزم
یونگی:خانم شی و کیم بیاید ورزش وگرنه نمرتون رو نمیدم
&اه بهتر از این نمیشه

یونگی:تمام پسرا داشتن به ات نگا میکردن اهه قشنگ معلومه داره از سرم دود میزنه بیرون اوفف صداشون کردم ولی نیومدن پس اینطوریاست ها

یک ماه بعد
+این چند روز فهمیدم که هفتا از استادام منو دوست دارن اهه چیکار کنم ولی من...ایششششششششش دو سه بار بخاطر نمره امتحان ...اره خلاصه خودتون میدونید انگار که سوراخ رایگاه گیر اوردن والا منه بدبخت جر میدن خودشون راحتن (بچمون خیلی بد دهنه ) راستی جنی و کای هم اشتی کردن دقیقا بعد از کلاس


یک سال بعد
∆ات و تهیونگ ازدواج کردن چند ماه قبل پسرا به ات گفتن ولی دل ات پیش تهیونگ بود پس با تمام ارامش بهشون گفت اونا هم قبول کردن ولی میدونید هیچی همشون ازدواج کردن
دیدگاه ها (۴)

اینجا اسماشونو جابه جا نوشتمم بابا ذهنم مشغول بود بعد این بر...

اخری سمم نبود سرطانم نبود یه چیز نا شناخته بود

عشق ، مرگ ∆تو الان چند روز بود که از جیمین جدا شدی چونکه به ...

@ixaxxnاین خوشگلو دنبال کنید روبی فمیلی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط